+ماییمو، حرفهای نگفته


فکرم پیش حرفایی که با دوستم زدم.

از یه آدمی که اون قدر مذهبی بود, همچین حرفایی بعیده.

خیلی راحت اعتراف کرد که تو کارشناسی الکی حساس بودیم

الکی خودمون رو درگیر یه سری چیزا کرده بودیم، دین، درس و ... ولی چیزای دیگه ای هم بوده که بهشون کم لطفی شده

اصلا نمی دونم مشکل من صرفا نداشتن یه هم صحبته یا نه.

شایدم نیست، شاید این نیاز هرکیه که تو سنه منه. حتی کمتر از سن من هم به همچین مشکلی برمی خورن.


+تا اونجایی که من فهمیدم، جنس مخالف هم شرایطی شاید بشه گفت بدتر داره.

 همه نیازمندن. همه. ولی یه سری چیزا مانعه از پاسخ دادن به این نیازها


+در هر حال، من که تصمیم گرفتم  سخت نگیرم. 

اینم بگم نباید بی هدف هم باشم. نباید خودسازی م رو بزارم کنار.

مشغولیات ذهنم که نباید این باشه

من تصمیم گرفتم خیلی راحتتر باشم، تو جمع ها شرکت کنم، بهتر حرف بزنم و ...

بیشتر از این فعلا نمی تونم کاری کنم. 

این قضیه نیاز به زمان داره قطعا. منم که عجول تو همه کارها! 

خدا به خیر کنه


+عنوان نمی زارم دلیل دارم. چون اگه عنوان بزارم پستم میاد تو قسمت وبلاگ های به روز شده و هر کی میاد نظر میده.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد