هی میخوام زور بزن یه چی بگم.
چی بگم؟؟
ولی اینم بگم، باورم نمیشد این حجم از اعتراف و مسایلی که فقط تو ذهنم بودن رو اینجا و تو وبلاگ قبلی به اشتراک بزارم.
یه حس خوب داره از این طرف که آدم بعضی از اشتباهاتش رو میفهمه...
حس بدشم هم به این خاطره که، خب هر کی یه نقابی از خودش ساخته و با اون بین مردم زندگی میکنه. سعی کردن و کنار گذاشتن اون نقاب، واقعا سخته. یه جورایی مثل اعتراف کردن تو دین مسیحیت.
همین کنار گذاشتن نقاب آدمو بی اعتبار میکنه.
شاید اعتماد به نفسمو کم میکنه.
اینجا چیزایی گفتم، حرفایی زدم یا حرکاتی انجام دادم که هیچوقت تو زندگی واقعی اینکارا رو نمیکردم.
می فهمید چی میگم؟؟
ولی خب یه خوبی دیگه هم که داشت، شناخت همونا بود! که اینم مدیون دوست خوبم هستم.
چیزایی که گفته رو هر از چندگاهی میرم مرور میکنم. واقعا مفیدن...
یه چیز دیگه هم که خیلی حسش کردم، این قضیه نورونای آینه ای که انگار خیلی فعالیت زیادی دارن توی من!
وقتی پستی چیزی میزارم دقت که میکنم میبینم گاهی اوقات ایده هاش رو از پستای دیگران برداشتم!
البته قبلا هم این شکلی بودما. مثلا دوران دبستان اول گوش میدادم به انشاهای دیگران، جز آخرین نفرا میرفتم انشامو میخوندم، انشامم یه ترکیبی از گفته های دیگران بود!!! یعنی ایده ها رو میذاشتم کنار هم، ازش چیزای جدید میساختم.
یا مثلا یادمه مباحث هندسه تحلیل رو قاطی کرده بودم با بمبحث دینامیک فیزیک پیش، یه سری چیزای جدید در آورده بودم که میشد باهاش مسئله رو حل کرد.
اصلا یه خرده خودمو کمتر اذیت کنم و وقت کافی بزارم برا درسا و به دیگران کمترنگاه کنم، یه چیزایی از درسا در میارم که خودم میمونم توش!!
البته فک کنم به خاطر روحیه کمال گراییه که خود فعلا داره پدرمو درمیاره.
متاسفانه تو دانشگاه از این کارا تو درسا کمتر میشه کرد. یه سری استاد از خود راضی هستن که، هیچی جز واو به واو گفته خودشون رو قبول ندارن. خب الان فرصت میمونه برا خلاقیت و استخراج چیزای جالب از درس؟؟؟ نه اصلا!!!!
مجبوری فقط وویس بگیری با بدبختی گوش بدی( که الان ۱۱ تا کلا وویس دارم که باید گوش بدم و ولی گوش ندادم!!!!)، بعدشم بری همونا رو کپی پیست کنی تو ورقه یه نمره بگیری خیالم بکنی یه چیزی یاد گرفتی.
به شخصه تا وقتی درسای پایه تو پردیس فنی ۱ رو پاس میکردیم، خیلیا از بچه ها اصلا مطرح نبودن چون حفظی نبود درسا و باید تحلیل میکردی و از این حرفا.
ولی هر چی اومدیم به سمت پردیس فنی ۲ و درسای تخصیصی خود دانشکده، درسا حفظی تر و استادا مسخره تر میشدن. و خب یه عده که خوب تقلب بلد بودن یا خوب حفظ میکردن خودشون رو کشیدن بالا.
همینقدر مزخرف!!
همینقدر مسخره!!
گل بگیرن سرتاپای دانشگاه تهرانو!
ماشالا زیادیما اینجا. چی می خونی تو ؟ بیا وب منم
میام اونجا هم