دلم می خواد رها باشم.
انگار پوست اندازی کردم ولی هنوز نمی خوام بیام بیرون.
دوست دارم تو کالبد مرده م زندگی کنم...
چه تقدیریه؟ در عرض چند ماه بشی یه آدم دیگه.
دلت یه چیزایی رو بخواد که قبلا نمی خواد.
دلم می خواد خفن باشم، تیپای عجیب بزنم، شبیه این تهرانیای خز بشم.
بشینم کنار خیابون ساز بزنم( که البته نه سازش رو دارم نه بلدم چجوری بزنم!)
حرف بزنم، با همه.
برم سینما، عکاسی کنم،
وارد رابطه های بی سروته بشم، که اصلا اول آخرش معلوم نیست.
خط قرمزی نداشته باشم، اصلا هر کاری کنم، هر کاری که تا حالا نکردم.
از این و اون تقلید کنم، لباسام رو از دیگران کپ بزنم، نترسم به خاطرش، نترسم تیپمو مثلشون کنم...
سوار ماشین دوستا بشیم، داد و بیداد و جیغ و سروصدا و کارای خاک برسری.
دقیقا این کارایی که خارجیا می کنن تو فیلما، کارای بدون فکر، بدون ترس، از روی احساس.
مثلا دستشو یه دفعه بگیرم بِکِشَمِش سمت خودم بوسش کنم...
و بعدش به هیچی فکر نکنم، اونم همین طور...
یا بریم عروسی یا مهمونی، فقط خوش باشیم، بگیم بخندیم، برقصیم، بدون هیچ رودربایستی، بدون هیچ مرزی، هیچ خط قرمزی...
کلا خوش خوشه خوش باشم، فقط خوش....
می فهمید چی میگم؟
سخت نیست منی که خیلی محافظه کار بودم، و مذهبی و همه کارام با فکر و اینا باشه، یه دفعه همچین فکرایی، تمایلاتی، رفتارایی بخواد ازم سر بزنه؟
اصلا میشه کنار اومد با این افکار؟؟
هر برچسبی
خصوصا کمال گرایی!
من نمیتونم کنار بیام!
من مشکل دارم!
من مذهبیم!
من تنبلم!
من میترسم!
.....
فصل دوازده کتاب حکایت دولت و فرزانگی،قدرت کلماتو خوب میگه.
یک سرچ هم بزنی هزاران کلیپ برات میاد.قدرت کلمات که حتی باعث کپ زدن پرتقال میشه.
به خودت برچسبهای منفی نزن.
آها، خب اینا نتیجه خودخوری و کوبیدن خوده که به خاطر یکی از همون برچسب هاست که نوشتم!
ای بابا اون کتابه رو یادم رفت بخونم اینقدر که استرس داشتم اخرای عید.
ادامش میدم.
ممنون:))
بله.میشه کنار اومد.
چرا به خودت برچسب میزنی؟
برچسب نزن.
پستهای رمزیت شخصی هستن ایا؟
هنوز نتونستم کنار بیام...
چه برچسبی؟
شخصی؟ چی بگم. صرفا یه گفتگوی خیالیه.
نیاز داشتم بنویسمشون.
آره چرا نشه ، هر کسی احتیاج به تفریح و خوشحالی داره ،
ولی خب حدس میزنم تو اعتقادت هم ضعیف شده ،
و از طرفی فیلم خارجی هم خیلی می بینی ...
ولی خب یه سری از اینایی که گفتی ،
ساده ترین خوشی هایی هست که یه نفر میتونه داشته باشه ، چی باعث میشه که نتونی ... اینقد محدود شدی ....
اعتقادم؟ اره ضعیف شده.
فیلم خارجی؟ قبلا زیاد می دیدم، الان اکثرا از ایرانیا خوشم میاد.
چی باعث میشه؟ نمی دونم، تنبلی، ترس...
می دونم چرا همچین چیزایی رو از خودم محروم می کردم، شاید اعتقادات نادرست، باورای اشتباه یا هر چی، ولی الان که نیاز به همچین چیزایی رو می بینم، نمی دونم چرا بهش جواب نمی دم.
و اونم با من لج میکنه.
البته مشکل کمال گرایی هم بی تاثیر نیست. میدونی چرا؟ چون انجام دادن هر چیزی رو درست نمیدونه. کارایی که یه خرده الکی باشه رو تحمل نمی کنه...