+کوییزو نگرفت! بعید بود ازش. یعنی حتی گفت قلم کاغذ رو دربیارید. هیشکی هیچ حرکتی نزد، اونم منصرف شد
+فهمیدم با این روحیه کمال خواهیم اصلا نمیشه کاری کرد. هیچ کاری. فقط کاری رو می تونم بکنم که ریسکش نزدیک به صفر باشه.
اصولا کاری که دیگران بدون نگرانی انجام میدن، برای من خیلی سخته. یعنی یک عالمه فکر می کنم، خودشم روی جنبه های منفیش، مثلا نداشتن وقت، ضایع شدن، موفق نشدن و ... کلا بیخیالش میشم.
تو ایران که هیچ کاری بدون ریسک نیست، این طرز تفکر سریع شکست می خوره و حذف میشه. باید کمال خواهی رو تضعیف کنم.
+نمی دونم توهمه یا چی، ولی فک می کنم یکی از این دخترای کارشناسی ازم خوشش میاد. یعنی نشد یه بار برنگردم عقبو نگاه کنم این در حال نگاه کردن من نباشه. کلاس مشترک هم داشتیم.
نمی دونم بازم می گم شایدم توهمه. اصولا تو تشخیص این جور چیزا اصلا خوب نیستم ولی بارها این چشم تو چشم شدن پیش اومده.
ولی به دلایلی شاید بشه گفت نرم سمتش بهتره. شاید چون نسبت بهش احساس ترحم می کنم. و اینکه ظاهرش هم یه مشکلی داره که نگم بهتره. احساس ترحم هم به خاطر ظاهرشه گویا.
تو بلاگ اسکای نباشه یه وقت؟؟!!
+خدا هممون رو عاقبت به خیر کنه.