بحث با یه دوست

با یکی دوستانه حرف میزدم، پرسید ازم تا حالا رابطه داشتی؟ اصلا ابراز علاقه به کسی کردی؟

گفتم نه

از تعجب داشت شاخ درمیاورد.

+اینقدر عجیبه که یه پسر تو سن من تا حالا رابطه نداشته؟

یا من عقب افتادم از جمع؟


نظرات 4 + ارسال نظر
... دوشنبه 10 اردیبهشت 1397 ساعت 22:43

نمیدونم من درست متوجه حرفای شما نشدم یا شما متوجه عمق حرفای منو...
من میگم که اگه نمیتونی از راه درستش پیش بری! کار درست اینه که صبر کنی و با تلاش بیشتر شرایط رو اوکی کنی تا بتونی از راه درست جامه عمل بپوشانی به تصمیمت.(یعنی ازدواج)
ولی اگر همین الان میتونی از همون راه درست پیش بری که دیگه بحثی نیست...بسم الله خب...
*اینجا راه درست به معنی اقدام برای ازدواج میباشد.
ان شالله که خدا کمک کنه و...عاقبت بخیر باشی

ببینید نمی دونم دخترید یا پسر، سنتون چقدره، کجا زندگی می کنید، شهر بزرگ یا کوچیک، یا اینکه مذهبی هستید یا نه، چون که همه اینا رو طرز تفکر شما تاثیر میذاره ولی می دونم شما انتظار دارید تو یه کشور که فقط اسمش اسلامیه، با چیزایی که اسلام گفته برید جلو.
نمیشه. به خدا نمیشه. منم مثل شما فکر می کردم. فکر می کردم چرا دیگران، یکیش برادر خودم، با ورزش و کار و .... نمی تونه خودشو سرگرم کنه تا فکر دختر و ...فعلا از سرش بپره بیرون؟
تا وقتی که رسیدم به سنش و دیدم چه بخوام، چه نخوام، روحیه ام، طرز فکرم عوض شده. شدم مثل داداشم!
هرچه قدرم بجنگی باهاش فرقی به حالت نمی کنه.
اسلام هم گفته فقط ازدواج کنید، بعله تو سن 15 سالگی ازدواج می کردن اون موقع ها.
حالا دیگه خیلی دیر می شد تو سن 20 سالگی که دیگه همه چی هم داشت.
فضا هم یه جوری بود که شاید پسر به جز مادرش و خواهرش، دختر دیگه ای رو ندیده بود.
الان چی؟؟؟
انتظار داری از من که وقتی همه شرایط 180 درجه با دوران صدر اسلام عوض شده، با همون قوانین زندگی کنم؟ و با این همه جاذبه و ... منتظر بمونم تا کم کم اش 30 سالگی تا ازدواج کنم و تازه یه دختر رو از نزدیک ببینم؟
خیلی روراست بهت بگم، می دونی چه فشاری رو آدم تحمل می کنه؟

امیدوارم هیشکی این تناقض شخصیتی که دچارش شدم نصیبش نشه.
تازه تازه دارم خودمو پیدا می کنم.
شما هم مواظب باش، نمی دونم چند سالته، ولی 20-22 سالگی دوران سخت و مزخرفیه.

... دوشنبه 10 اردیبهشت 1397 ساعت 20:16

آب...درس؟/خیلی ببخشین منو ولی این یه مثال مسخره و قیاس مع الفارق که روی زبون همه افتاده...دوست بزرگوار کسی نمیگه قراره همینجور تا ابد تشنه بمونی...مثل زمانی که روزه هستی...میگن تحمل کن...صبرتو بیشتر کن...حالا چطوری؟باامید داشتن به اینکه بالاخره این شرایط تموم میشه...یکم بیشتر سر خودتو گرم کن تا کمتر متوجه گذر زمان بشی....حالا شما؛با انگیزه و با انرژی دنبال یه کار خوب بگرد...ورزش کن(این خیییلی تاثیر گذاره)...یه موسیقی چیزی رو دنبال کن///

بله مثالی‌که زدم شاید مسخره باشه، ولی چیزی که در انتها پیشنهادی که دادین همینی مثالی بود که من گفتم.
ورزش، کارکردش برا سلامتیه، نه اینکه از یه چیز دیگه جلوگیری کنه.
دوستایی دارم که خیلی بیشتر از من ورزش میکنن ولی وضعشون از من بدتره.
بحث من اینه، به هر چیزی باید از راه درستش پاسخ داده بشه. اگه پاسخ اشتباه داده بشه، شاید موقتا مشکل رو حل کنه ولی از یه موقعی بالاخره میاد یقه ی آدمو خیلی بدتر میگیره.

در مورد روزه، بله بالاخره افطار می کنی، میدونی کی افطار می کنی. همه چیز مشخصه. و گفته شده تو وقت خودش افطار نکنی، یا بدون سحری روزه بگیری، به خودت ظلم کردی و نکوهش شده این عمل.
و روزه که باید به نفعت باشه، به ضررت میشه.
این قضیه هم دقیقا همینه، کما اینکه پاسخ ندادن بهش، باعث گناهای دیگه میشه.

به جای پیچوندن قضیه، و فرار کردن ازش، که تا الان این کارو می کردم، نمی خوام فرار کنم.
ولی این کارو منطقی می کنم.

... دوشنبه 10 اردیبهشت 1397 ساعت 19:36

من فقط به یه چیزی مطمئنم اونم اینکه اگه با وجود تموم سختی ها و مشکلات بازم کم نیاری و راه ساده رو برای خودت انتخاب نکنی و تلاشتو بیشتر کنی و مسیر درستو انتخاب کنی خدا هم کمکت میکنه ...
قطعا خانواده به تو هم کمک خواهند کرد همونطور که به بقیه فرزندانشون کمک کردن...پس یه برنامه ریزی کن برای ایندت...مثلا تا دو اینده...هم کار کنی هم درستو تموم کنی...کار هم که میگم به این معنی نیست بری پشت میز ریاست در ارتباط با رشتت بشینی...یه کار ازاد..یه چیزی که بشه ازش نون حلال دراورد ...و نگی هم که در شان و شخصیت منه درس خونده نیست...بلکه به این فکر کنی این شرایط گذرا هست و نه موندگار....یکم پس انداز داشته باشی لااقل.
قرارم نیست بری دست بزاری روی دخترای پرتوقع و ...یکی هم کفو خودت .
مطمین باش هستن دخترا و خانواده هایی که ببینن پسر کاریه...باهاش راه بیان.

قسمت اول چیزی که نوشتی، اره طرز تفکر قدیمیم همین طوری بود.
اینکه باید ساخت و تحمل کرد و ورزش و ازین حرفا.
ولی حرفی که که میزنی مثل اینه که بگی من آب میخوام، بهت بگن برو درس بخون!
نمیشه که.
کار هم دنبالشم، ولی نمیشه که آدم هرررر کاری رو انجام بده. نباید که تن به هر کاری داد.
باید سنجید موقعیت رو، توانایی ها رو بعد رفت و انتخاب کرد.
همین خانواده برادر و خواهرم هم کفو ما بودن، اما میدونی چقدر خرج عروسیشون شد؟ حالا ۳ سال پیش و همچنان هم ادامه داره و اگه کمک پدرمادرا نباشه، الان هم به مشکل بر میخورن. حالا اینا تو شهرستانن این قدر مشکل دارن!و اینکه کسایی هستن که ۱۰ سال پیش وارد بازار شدن و پول درآوردن.
از من چه انتظاری هست؟ اصلا چه انتظاری میشه داشت؟؟تا الان سرم تو درس بوده، کار دیگه ای هم نکردم.
والا از این خانواده های کم توقع میشناسی، به ما هم معرفی کن.

... دوشنبه 10 اردیبهشت 1397 ساعت 14:04

اونا خیلی هول تشریف داشتن
با رفیقای ناباب نگردید...احساس و روح و جسم و کلا وجود شما فقط به یک نفر تعلق داره و اونهم همسر اینده شماست...

اون دوست یه دختر بود که خودشم اهل رابطه نبود و صرفا داشت بر اساس چیزی که تو اطرافش می گذشت نظر میداد.

آخه من چی بگم؟؟ چقدر منتظر بمونم؟
خواستگاری که بری انتظار دارن ۲ برابر پدر طرف خونه و ماشین و پول و .... داشته باشی.
منم که فعلا درس می خونم و همین الان هم شروع به کار کنم، خدا سال طول می کشه تا دستم به یه جایی بند بشه.
این وسط، من چطوری به همسر آیندم که اصلا قابل دسترس نیست ابراز علاقه کنم؟؟
چطوری حس خوب رو از بتونم از جنس مخالف بگیرم؟
الان برادر و خواهرم ازدواج کردن، حدود ۳ سال پیش، تازه تازه مراسمات بعد از ازدواج تموم شده.
هم داماد و هم برادرم شغل ثابت هم داشتن و با کمک خانواده هاشون تونستن زن بگیرن.
ااونم تو سن ۲۸-۲۹ سالگی!!!
شما به من بگو من چیکار کنم؟
آدم نیاز نداره با یه کسی ارتباط داشته باشه؟
تا کی آدم تک بعدی بمونه؟
قبول دارم زرت وپرت نباید با هرکی رابطه برقرار کرد، ولی دیگه تنهای تنها موندنم ضرر داره.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد