عقل یا دل، مسئله این است...

+ولی این دختره که باهاش هم گروه شدم، همینی که ازش نوشتم.

از قبل ها میشناختمش. از اوایل کارشناسی. ترم 3 میشه گفت.

اون موقع ها روش کراش داشتم.

خیلی ازش خوشم می اومد.

خیلی هم زیباست.

دوست داشتم باهم باشیم.

اما...

فازش خوب نیست، با همه لاس می زنه.

با همه گرم میگیره.

همزمان با چند نفر دوسته


+قبول کنید سخته ظاهرشو ول کنم و روی رفتارای ناجورش تمرکز کنم...

منی که تو همچین وضعیتی هستم که نیاز به کسی دارم.


هیچی نشده می خواد آدم رو حمال خودش بکنه.

خیلی سرسنگین رفتار می کنم باهاش.

سعی می کنم اصلا لبخند نزنم تو روش.

یا پیاماشو بعضی وقتا جواب نمیدم.

چون میدم بدتر می کنه و بیشتر از آدم حمالی می کشه.


+دقیقا جنگ بین عقل و دل.

حتی دلم هم میدونه نباید تسلیم ظاهرش بشم.

چون دلم بهم میگه وابسته کسی کنمش که لیاقتش رو داشته باشه...


+با خدا رابطم خوب نیست که البته امیددارم تو این ماه بهتر بشه.

امیددارم خودش کمکم کنه...


نظرات 1 + ارسال نظر
Qadiri پنج‌شنبه 27 اردیبهشت 1397 ساعت 11:07 http://qadiris.blogsky.com

آدم وقتی کسی رو واقعا دوست داشته باشه و به قولی، مهرش به دل نشسته باشه همه چیز کم کم جور میشه. و بارزترین خصوصیتشم اینه که بدی هاش رو نمی بینی. و نمیتونی باور کنی. همه جوره باهاش کنار میای چون نمیتونی دلت رو قانع کنی که این آدم مناسب نیست. ولی جایی که منطق هست، عشق نیست. ممکنه دوست داشتن باشه...

دقیقا چون با چشم عقل نگاه می کنم نمی تونم قبول کنم با همچین فردی بچرخم.
اگه دلی بود که تا حالا عنان از کف داده بودم!
واقعا دم دوستم گرم که اخطار داد بهم نسبت به این فرد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد