تناقض:/

+چرا آدما  از تناقض لذت می برن؟

مثالش همین کرسی که داریم.

پاها گرم میشه ولی صورت و بقیه بدن بیرونه و سرد.

خب این نصفه نصفه ست که! یه قسمت سرد یه قسمت گرم!

می دونی چیه؟ خود تناقض مهم نیست. مهم اینه که تناقض یعنی بوجود اومدن یه تفاوت.

یعنی اینکه یه جا گرمه، یه جا سرد و این تفاوت ست که اون گرم شدن پاها توی کرسی رو خیلی دلنشین تر می کنه.

حالا فرض کن تو یه اتاق باشی که کلا گرم باشه. بازم حال می کنی؟ نه! چون همه جا یکنواخته. همه جا گرمه. همه جا یه جوره.

تو می دونی که زیر پتو و بیرون پتو زیاد برات فرقی نداره ولی زیر کرسی باشه پاهات، محدودی، زندانی هستی تو یه فضای کوچیک و جُم بخوری پاهات یخ میزنه.

همینه که قضیه رو بازم بیشتر  جذاب می کنه، اینکه فقط یه قسمت خوبه و بقیه جاها سرد.

انگار که همون یه قسمته از طریق پات کل وجودت رو گرم می کنه در حالی که اکثر بدنت تو هوای سرده.

پس هم یکی نبودن دما و اون یکی هم محدود بودن جایی که گرم و نره، باعث میشه آدم از تناقض، از تغییر، از یکسان نبودن و ... خوشش بیاد...