امروز

+از اون روزا بود که هم تجربه های جدید داری هم یه چندتا مورد بدبیاری، با هم.

در کل خوب بود به نظرم.

امروز برا 36 نفر تو آزمایشگاه دستگاه رو کامل توضیح دادم.

استاد مربوطه ورداشته بود همه دخترا رو ریخته بود تو یه گروه، اونم گروه اول :||

و اونام که اومدم پشمامممم ریخت! همه یه دست مانتو سیاه! اصلا یه جوری بود.

بعدم با یکی شون یه داستانکی داشتم، به خاطر اونم معذب بودم.

کم مونده بود دَرِ دستگاه رو موقعی که نباید، باز کنم و دستگاه shut down بشه، به خیر گذشت ولی یه خورده مونده بود جلو اون همه دختر ضایع شم 


ولی در کل خوشم اومد از خودم که تونستم مفید باشم و تو تجربه اول اونقدرا هم بد ظاهر نشم. اصلا همکارم که جدیدا اومده گفت من داشتم گوش میدادم و خیلیم یاد گرفتم :))


+ولی یه موضوع دیگه که باهاش برخورد کردم، این مودی بودن بعضی از دوستانه.

به شدتتتتتت حالم به هم میخوره از این افراد مودی.

یه روز میگی میخندی باهاشون، روز بعد هر حرفی میزنی، هر کاری می کنی بهشون برمیخوره و یه سری حرکات ناجور میکنن یا حرفای نامربوط می زنن.

قطعا سعی می کنم ارتباطم رو کم کنم با اینا. چون اینا رو مخ منن. یه جوریم که با هر کی مثل خودش رفتار می کنم و کم مونده یه حرکتی بزنم وسط کلاس.


الانم به خاطر حرکتی که زد پسره، یه حس بدی دارم.

ولی خب می دونی چیه؟ من می فهمم که حالم بده! و از دور که میبینم، خب می فهمم اون قدرا هم چیزی نیست که بخوام روزمو به خاطرش خراب کنم.

ولی فاصله خودمو باهاش بیشتر می کنم.


+کلا می دونید چی یه روز بد رو میشوره میبره؟؟ یه حموم طولانییییییییییی