دلم گرفته
فک کنم سندرم عصر جمعه گرفتم :/
دوست ندارم برم دانشگاه، که می تونم نرم واقعا.
دوست دارم برم بچرخم و حال کنم و اینا
بدیه قضیه اینه که نزدیک امتحاناست -___-
+دوست دارم برم کنار بخاری، زیر پتو، مچاله بشم
چراغ هم که خاموشه، هوا هم ابریه، خونه نیمه تاریکه.
فضا،آهنگی که داره پلی میشه، نفسایی که میکشم، همه دلگیرن...
+دوست داشتم الان بودی، تو بغلم بودی.
مچاله میشدیم توی هم، نفسات روی پوستم حس می کردم. با هر بار نفس کشیدنت منم زنده میشدم.
بوی موهای خرماییت تو فضا میپیچید.
گرمای بدنت جوون تازه ای بهم میداد.
پوست نرم بدنتو می تونستم حس کنم.
می فهمیدی که هستم من برات، می فهمیدی که هستیم برای هم.
+ساعت ها، ساعت ها می تونم تو همین صحنه و سکانس قفل بشم، بدون اینکه سیر بشم.