147.مردها...

مردها، این پسرکوچولوهای ریشه‌دار، هیچ‌وقت موجودات پیچیده‌ای نبوده‌اند! پیچیده‌ترین‌شان نهایتاً سیگار می‌کشند و می‌نویسند یا رییس‌جمهور می‌شوند... اما زن که نمی‌شوند!

مردها موجودات قدرتمندی هستند. هرچقدر محکم در آغوش بگیری‌شان اذیت یا تمام نمی‌شوند. زورشان به در کنسروها، وزنه‌های سنگین و غُرغرهای زنانه خوب می‌رسد...

مردها پسربچه هایی قوی‌اند. اما نه آن‌قدر قوی که بی‌توجهی را تاب بیاورند! نه آن‌قدر قوی که بدون «دوستت دارم»های زنی شب راحت بخوابند! نه آن‌قدر قوی که خیال فردای بچه‌ها از پای درشان نیاورد! نه آن‌قدر قوی که زحمت نان پیرشان نکند!

مردها پسربچه‌هایی قوی‌اند. که اگر در آغوش‌شان نگیری و ساعت‌ها پای پرحرفی‌های پسرکوچولوی درون‌شان ننشینی، تَرَک می‌خورند! و آن‌قدر مغرورند که اگر این ترک هزاربار هم تمامشان کند، آخ نگویند... فقط بمیرند! آن‌هم طوری که آب از آب تکان نخورد و مثل همیشه از سرکار برگردند و شام بخورند…
فقط پسرکوچولوی سربه‌هوای درونشان را می‌برند گوشه‌ای از وجودشان دفن می‌کنند و باقی عمر را جلوی تلویزیون، پشت میز اداره یا دخل مغازه در حسرتش می‌نشینند.

هوای «پسرکوچولوهای ریش‌دار» زندگیمان را داشته باشیم. آن‌ها راه زیادی را از پسربچگی‌شان آمده‌اند، تا مرد رویاهای ما باشند.
دنیا بدون «دوستت دارم» با صدایی مردانه جای ناامن و ترسناکی‌ست… دنیا بدون صاحبان کفش‌های ۴۲ و بزرگ‌تر ردپای خوشبختی را کم دارد…

نویسنده: حسنا میرصنم

نظرات 1 + ارسال نظر
همون جدیده جمعه 3 تیر 1401 ساعت 19:23

داشتم فاز میگرفتم که دیدم خودت ننوشتی

از من اینجور فاخر نوشتن برنمیاد مامان جون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد