+من زخم های زیادی دارم
زخم هایی که هنوز خوب نشدن، چون خودم نمیزارن خوب بشن
خودم هر روز چرکینشون نگه میدارم
خودم خودمو هر روز زجر میدم، قضاوت میکنم و میتوپم به خودم.
وقتی یکی یه چیز ناخوشایند بهم میگه، انگار روی همین زخم ها دست گذاشته، فشارشون میده و من زجر میکشم.
++قدم اول برای بی حس شدن جلوی قضاوت اینه که خودمو قضاوت نکنم
همون جوری با خودم حرف بزنم که دوست دارم یکی دیگه باهام حرف بزنه.
و زخمهای من همه از عشق است
از عشق، عشق، عشق
من این جزیرهٔ سرگردان را
از انقلاب اقیانوس
و انفجار کوه گذر دادهام
و تکهتکه شدن، راز آن وجود متحدی بود
که از حقیرترین ذرههایش آفتاب به دنیا آمد.
فروغ فرخزاد
به به چه متنی:)))
با خودت چطوری حرف میزنی؟
تا حالا تو ذهنت با خودت کلنجار نرفتی؟
صداهای توی مغزتو نمیشنوی که چی میگن بهت؟