+اه اه بازم عادتای مزخرف.
چیکار کنم باهاشون.
البته علت همه اینا و راه حلشون رو میدونم.
فقط برنامه ریزی. همین.
باید کاغذ برنامه ام رو همراهم همه جا داشته باشم.
یه جوری بچسبونمش به خودم!
+آخ آخ دوباره وقت تلف نکنیم صلوات.
که البته دارم تلف می کنم.
فردا هم قراره برم مصلی، نمایشگاه کتاب.
خدا به خیر بگذرونه.
+دیشب یکی از آروم ترین خواب هام در عرض چند ماه اخیر رو تجربه کردم. یه حس خلاء خوب.
خود به خود 5 صبح از خواب بلند شدم!
اینقدر جیغ زده بودم صبح بلند شدم احساس کردم مریض شدم چون صدام بدجور گرفته بود!!!
اصن دوست دارم پرواز کنم!!!!!!!!!!!!
+آدم باید بعضی ازرفتارایی رو که فکر میکنه خوبن و همیشه دوست داره انجام بده، از دیگران ببینه تا به عمق چِندش بودنشون پی ببره.
دیشب حد رذیلت رو دیدم تو رفتار پسرا وقتی دختر می بینن.
بعد از شام، من باید برمی گشتم خونه. بعضیا ماشین داشتن.
طرف یه تعارف معمولی هم نکردبه من، ولی از دختره پرسید کجا میری؟ اونم گفت تو مسیر شما نیست اصلا.
گفت تو بیا، نگران نباش، و به زور هم که نمیشه گفت، دختره رو برداشت برد. دختره هم خودش مورد داره البته.
چی بگم به این رفتار؟؟؟
البته برام مهم نبود کسی منو ببره یا نه چون با اسنپ اومده بودم و با اونم می خواستم برم، ولی اینکه یه دختر چه قدر تاثیر داره تو رفتار یه پسر خیلی زننده ست.
+مثل این عده پسر توخالی نباشیم و بتونیم اون بچه 5 ساله رو کنترل کنیم. اون بچه همه رو زخمی می کنه، حتی خودمون رو.
+یه صفت دیگه معمولا برا این جور پسرا به کار میبرن که از شدت زشت بودن از به کاربردنش منصرف شدم
+این که هرکی یه بچه 5 ساله درونش داره زندگی می کنه، درِش شکی نیست.
بعضی وقتا احساس می کنم این بچه می خواد بدنم رو پاره کنه بیاد بیرون هر کاری که دوست داشت بکنه، بپره بالا پایین، تیکه بندازه به این و اون، به دیگران ضرر بزنه و ...
اما میشه یاد گرفت کنترل شده به نیازش پاسخ داد بدون اینکه کسی آسیب ببینه، چه خود آدم، چه دیگران.
دیشب احساس می کردم کودک درونم واقعا باید بپره بالا پایین، که هیچ ضرری هم نداشت البته.
+با خودمون روراست باشیم، به نیازهاش جواب بدیم، اما کنترل شده. چون به نظرم هیچ خط قرمزی نداره.
+امروز، استاد راهنمام دانشجوهاشو دعوت کرده بود به شام، همراه با موسیقی زنده!!!
خیلی خوش گذشت، هم خوانی با خواننده و دست و جیغ.
صدام گرفته این قدر جیغ زدم!
فقط نشد پاشیم برقصیم. خیلی دلم میخواستا ولی خب نه جاش بود، نه میشد جلو استاد راهنما رقصید!
+کلا یه انرژی تخلیه نشده داشتم که تا حدی تخلیه شد ولی هنوز مونده. اون رقصه اگه اوکی میشد، همه رو تخلیه می کردم
نشد، حیف شد. یه قری هنوز مونده تو کمرم ای بابا.
+ کلا نیاز دارم به یه سری دیوونه بازی، که انرژی که جمع میشه رو تخلیه کنم.
ببینم چه کارای دیگه ای میشه کرد.
+صاحب دوست دختر میشید، عن نشید.
یا وقتی دوست دخترتون نیست، نچسبید به آدم و وقتی هست، سریع از کنار آدم رد نشید.
چِندشا، تباه ها.
+بالاخره امروز بعد از سالها نشستم یه سری از ایده هامو نوشتم، بعضیاشون خوبن بعضیاشون نه.
برا بعضیاشون باید یه سری مهارت دیگه هم یاد بگیرم.
یک عالمه ایده هم قبلا اومده بود تو ذهنم که متاسفانه ننوشتم و الان یادم نیست.
خوب بود در هر صورت تنبلی رو گذاشتم کنار.
نکته مهم : هر چی ایده میاد تو ذهنتون بنویسید.
+هر لحظه دارم مچاله میشم.
می دونم بعضی از دلایلم درست نیست برا رابطه، ولی رابطه نداشتنم داره دیوونم میکنه.
یعنی کم کم داره میشه عقده!
برا همین من سعی می کنم نه نگم به نیازم و ازش یه سد نسازم که هر لحظه بیشتر پشتش آب جمع بشه و یه دفعه، مثل الان، زندگیم رو غرق کنه.
خیلی منعطف تر برخورد خواهم کرد با قضیه.
ولی از هرچی بگذریم، از این هوای بارونی عالی دونفره که نمی تونیم بگذریم
با یکی دوستانه حرف میزدم، پرسید ازم تا حالا رابطه داشتی؟ اصلا ابراز علاقه به کسی کردی؟
گفتم نه
از تعجب داشت شاخ درمیاورد.
+اینقدر عجیبه که یه پسر تو سن من تا حالا رابطه نداشته؟
یا من عقب افتادم از جمع؟
این آهنگو قبل از اینکه بیام تهران گوش میدادم، میشه گفت شهریور سال 92، بعد از کنکور و قبل از اومدن به دانشگاه....
هربار بهش گوش میدم واقعا منو میبره به اون موقع ها. قشنگ انگار تمام احساسات و ... اون موقع توی این آهنگ جمع شده و بهش گوش میدم اجرا میشه و همونا رو دوباره حس می کنم.
خیلی خیلی خوب بود. شروع یه تجربه فوق العاده...
دوست دارم برگردم به اون موقع ها.
همش 18 سالم بود اون موقع...
بدون شک بسیار برا من نوستالژیکه.
با ف.ی.ل.ل.ت.ر ش.ک.ن باز کنید.
یوتیوب فیلتره.
+