+نمیدونم همیشه یه مدتی پشت سرهم بشدت هایم!
نمیدونم دلیلش چیه.
الانم تو همون زمانم. گفتم در جریان باشید.
+ من واقعیتش موقعی که باید دوست درست حسابی داشته باشم، نداشتم.
الان دوست دارم چندتا دوست پایه داشته باشم، فقط بگیم بخندیم، الکی سرخوش باشیم. ولی همیشه خدا گیر آدم های بی ذوق، آدم های خسته و سن بالا افتادم که دیگه حوصله مسخره بازی نداشتن، حوصله از ته دل قهقه زدن نداشتن، حوصله انجام خیلی کارا رو نداشتن.
++این خیلی سخته برام، خیلی عقده ای شدم تو این زمینه. من همچین دوستایی میخوام. هیچوقت نتونستم پیدا کنم. شایدم قیافم زیادی موجه هست. برا همین دوست پایه پیدا نمیکنم.
+++مم دوست الکی سرخوش و با ذوق میخوام. میخوام.
+دیروز که جمعه باشه بازم رفتم درکه. البته این سری خیلی بیشتر رفتم و سر از ایستگاه 5 درآوردم.
پدرممم در اومد. خیلی سنگین بود برام مخصوصا 1.5 ساعت آخرش که داری میرسی به ایستگاه 5.
حالا من کفش کوه خریدم و کلیم به طرف تاکید کردم اینا که رو سنگ لیز نمیخوره و اینا؟ گفت نه خیالت راحت و فلان.
بعد 10 بار کم کم لیز خوردم رو سنگ و اینا.
صد رحمت به کتونیای داغون خودم که اصن لیز خوردن نبود تو کارش.
بگذریم، به خاطر همین مساله باز یه چیزی تو مخم روشن میشه که همیشه تصمیمات اشتباه میگیرم تو سری اول و بعدها احتمالا جبرانش میکنم.
خیلی دوست داشتم از همون اول یه چیزی رو درست انتخاب کنم و باقی ماجرا.
++این سری دیگه خبری از اکیپ نبود، کلشو خودم رفتم اومدم پایین. البته با یه پیرمرده هم صحبت شدم که باحال بود و اینا.
+++کلا دخترای خوبی بودن میان تو کوه. بالاخره یدونشونو باید بزنم زیر بغلم ببرم. نمیشه که چه وعضشه. همه چندتا چندتا دارن من هیچی.
منم نیاز دارم خب! یادم باشه ازون متنای +18 ای بنویسم. خیلی وقته ننوشتم. این روزا فعلا هایام!
++++خیلی زیاد هم سوختم که دیگه کرم ضد آفتاب میگیرم ازین به بعد میزنم.
+++++کلی چیزای دیگه هم میخواستم بگم که خستگی مجال نمیزاره...
+استرس گرفتنی خیلی بی قرار میشم. مخصوصا استرس کاری که همین الان نمیتونم کاری کنم در موردش.
حداقل باید تا شنبه، یکشنبه یا حتی 2شنبه براش صبر کنم تا کار بره جلو.
++هیچوقت کارایی که از دست من خارجه و نمیتونم کنترلشون کنم دوست نداشتم و نخواهم داشت.
+++یا بی خیاله بیخیالم، یا اونقدری استرس میگیرم که حد نداره و دوست دارم کاره هر چی سریعتر حل بشه تا برسم دوباره به همون حالت بی استرسی و بی خیالی و اینا.
حتی تو اینم صفر و یکیم! کمالگرایی تا بند بند وجودم رخنه کرده.
حالا نمیشد مثلا ذهنیت پولساز یا کارآفرین یا هر چیز دیگه ای رخنه میکردا، کمالگرایی خیلی مسخره قشنگ داره به فنام میده.
+ امروز تولدم بود.
28 فاکینگ سال
آیا مسیر درسته؟ راه درسته؟ هیچوقت برنامه خاصی نداشتم برا آیندم.
الانم شاید همینه، برنامههای 1 سال، یا 2 ساله فوقش.
بلند مدت؟ خیر ممنون.
++آیا باید اپلای کنم/میکردم؟ نمیدونم، هیچوقت بهش درست حسابی فکر نکردم.
+++دارم پیر میشم و این آزارم میده. اینکه دیگه فرصت داره کم کم تنگ میشه و دیگه زمان برا هر کاری ممکنه نداشته باشم.
این بده، کاش میشد فریز شد تو یه سنی. هر چی که میخوای رو تجربه کنی، بعد که خسته شدی آنفریزش کنی ادامه زندگی رو بری جلو.
من خیلی کارا نکردم تو گذشتم. دوست دارم اونا رو انجام بدم ولی نه سنم اجازه میده، نه خودم حال و حوصلم میکشه و نه هیچی.
البته جدیدا تیپم رو یه جوری درست کردم که دوست داشتم اواخر کارشناسی اونجوری باشم و خب این حس خوبی بهم میده. تیپ لش طور.
++++بیشتر باید به حس درونی، به زبون بدنم گوش بدم. هر وقت گوش دادم بهش، حالم بهتر بوده.
هر وقت سرکوبش کردم، یه خرده دیگه دهنمو سرویس کرده.
منم فک کنم از مامانم یاد گرفتم صدای خودمو، بدنمو سرکوب کنم. عادت شده برام.
به خودم به چیزایی که میفهمیدم اعتماد نمیکردم، و میگفتم حالا شاید من اشتباه میکنم و ... .
تا حدی دارم اینا رو تعدیل میکنم و این خوبه، هر چند دیره...
+++++بازم دوست دارم ازین جور پستها بزارم.
+دوست دارم در مورد یه چیزی بنویسم ولی نمیدونم چی.
شما بگید
هر چی دوست دارید بگید تا من در موردش بنویسم.
+رفتم یه مدت خیلی طولانی تو پارک لاله نشستم.
مثلا کتاب بخونم. خیلی خسته بودم البته نتونستم چیزی بخونم.
البته کلی آدم اومدن رد شدن. چقدررر تیپای عجیب غریب دیدم واقعا.
دختر پسر فرقیم نمیکنه. یه تیپایی که تو فیلمام قفل بود واقعا.
بعد جالب بود 10 بار میرفتن دور میزدن. نمیدونم حالا چیکار میکردن، دنبال رل بودن یا چی.
++یه سریام دهنشونو باز میکنن نجاست میریزه بیرون. مرده یهو برگشت گفت اون دختره چقد چندشه و فلان. سلیقه تو هست؟
میگم آقا چه قضاوتیه، هر کی یه جوریه ممکنه خوب باشه ممکنه نه.
یا یه دختره چاق بود داشت میرقصید گفت دختره مثل بشکه میمونه.
جالبه رلش/زنشم همراهش بود. واقعا همچین نجاساتی رو شما چطور عاشقشون میشی؟ با همچین ایده و افکارایی
+++ناخونای پام کبود شدن از اون روز کوهنوردی. خیلی ناراحتم نمیتونم فردا برم کوه. چشمم زدن پدسگا.
کفش مناسب، شلوار، پیراهن و جوراب کوهنوری میخوام. کسی تو تهران جایی رو میشناسه قیمتاش خوب باشه معرفی کنه ممنونش میشم.
+یادم رفت اینو بگم، دیروز تو این اکیپه یه دختره بود خیلی خوب بود.
منم که نمیدونستم چیکار کنم، یه خرده سعی کردم نخ بدم و اینا، خیلی ملو. آی کانتکت هم داشتم باهاش
تو مسیر میرفتیم یه مرده بهمون اضافه شد آقا مثل یه کنه چسبید به این دختره
واقعا مثل کنه. ندیده بودم یه مرد این شکلی رفتارای سطحی نشون بده وقتی از یه نفر خوشش بیاد.
هر جا میرفت میدویید دنبالش، میوه تعارف کردم به مرده، ظرف میوه رو گرفت داد به دختره! من همین طور وات به فاک بودم. لعنتی خودت بردار به اونم میگیرم چسو.
یا رفتیم نشستیم نوشیدنی بخوریم. آقا برداشت تو یه جمع ۱۰ نفره یه کیک گرفت از تو پلاستیکش درآورد فقط داد به ایشون. همه باز وات د فاک بودن.
++خلاصه داشتم بالا میاوردم از این همه رفتارای مسخره.
دیگه منم سرسنگین شدم.
+++ واقعا این جور رفتارای کنه ای باعث میشه دختر از طرف خوشش بیاد؟
خیلی مسخرست به نظرم دخترا با این حرکات سطحی از یکی خوششون بیاد
+امروز عالی بود، همینقد بگم بهتون
خیلی خیلی هوس کوه کرده بودم
صبح بلند شدم اما دیر
دیگه ۱۰ و نیم زدم بیرون ۱۱.۵ اینا درکه بودم
مثل بمب انرژی بودم با سرعت وحشتناک کوهو میرفتم بالا
چقدر صحنه های قشنگ، رودخونه پر آب، درختای بلند بلند
اصن یه چیزی میگم یه چیزی میخونید!
خلاصه چند ساعت که رفتم بالا دیگه داشتم میبریدم
رسیدم به یه اکیپ خیلی باحال و پر انرژی
دیگه همراه اونا رفتیم بالاتر، تا اون رستوران معروفه پلنگچال
غذا خوردیم گفتیم خندیدیم دوباره برگشتیم پایین باز گفتیم خندیدیم
تهش شماره دادیم قرار شد گروه بزنیم هماهنگ باشیم با هم بریم کوه
البته حالا اگه بزنن
در هر حال خیلی خوب بود
پا دردم الان داره میگاد
شبو نمیدونم چطور میخوام بخوابم
+ Arcade Duncen Laurence
+ Arctic Monkeys - Wanna be yours
+ I wanna get lost with you - Stereophonics
ممکنه همون حسی که من میگیرمو شما نگیرید
طبیعیه
هر لحظه از این آهنگا حس لحظاتی از زندگیمو یادم میره
جوری که خیلی واقعیه، انگار دارم دوباره حسش میکنم.
گوش دادید بگید از کدوم بیشتر خوشتون اومد
و اگه از همین نوع آهنگا گوش میدید معرفی کنین
+من آخه الان تو کجا با کسی آشنا بشم؟
خیابون که نمیشه، خزه
سرکارم که نر کدهست
اینستا هم که زیادی تنگن همه، فعلا هم دی اکتیوش کردم
کوه میرید، کلاس میرید، سفر میرید؟ کجا میرید آشنا میشید؟!
+ بین دو راهی سختی گیر افتادم
از یه سمت شغلی که دارم پولش خوبه نسبت به جاهای دیگه
ولی کارش زیاد مرتبط به رشتم نیست و بعضی وقتا خودخوری میکنم که دارم فرصت یادگیری رو از خودم دریغ میکنم
از یه سمت دیگه میگم استعفا بدم برم یه جا که مرتبط با رشتمه کار یاد بگیرم و اینا، ولی حقوقم ۴۰ درصد کمتر میشه قطعا اول کار
موندم چه کنم
++کلا با تصمیم گیری همیشه مشکل داشتم، اونم این تصمیما
+خیلی تجربه خوبی بود، یه کتاب برداشتم رفتم پارک لاله خوندن
لذت داشت واقعا، بر خلاف انتظارم تونستم غرق بشم توش
++کتابه هم روانشناسیه، تا الانش که خیلی خوب بوده
تا آخر بخونم تمریناتش رو انجام بدم خوب بود به شماها هم معرفیش میکنم
+++ دوتا پسرم همزمان داشتن از چندتا دختر شماره میگرفتن پشمام ریخته بود
خیلی عادی و ریلکس واقعا
البته نه پسرا هم فاز من بودن، نه دختراش
به نظرم مست بودن دخترا اصن یه جوری مسخره قهقه میزدن و حرف میزدن و چرت و پرت میگفتن
اون دوتا پسرم بهشون میگفتن چت این
خلاصه که فقط باید اعتماد به نفس داشته باشی برا اینکارا
یه سری جملات رو حفظ میکنی طوطی وار تکرار میکنی
تپق اینا هم ممنوع
+چقدر سوراخ سمبه داره بلاگ اسکای
یه سری وبلاگ پیدا کردم پشمام ریخت
اصن طرف با جزییات همه چیو میاد تعریف میکنه
مسایل خاک بر سری مثلا
خدایا
چه خبره!
++چقدر از آدم دروغ گو بدم میاد
چقد ازینا که دوست دارن سرتو شیره بمالن بدم میاد
چقد ازینا که تو حین حرف زدن فقط کسشر و دروغ generate میکنن بدم میاد
آخ اخ حالم ازت بهم میخوره
متاسفانه نمیدونم چه وایبی میدم که به خودشون این اجازه رو میدن به آدم دروغ بگن
و منم نمیتونم واکنشی داشته باشم
ایشالا اونقدری پیشرفت کنن تو این مسیر دروغ گویی که یه جا یه جوری به گا برن که گه بخورن دیگه دروغ بگن