-
۸۳
جمعه 8 آذر 1398 10:06
کابوس پشت کابوس...
-
82. حرف...
جمعه 8 آذر 1398 00:08
+دلم حرف زدن میخواد، دلم شناختن یکی دیگه رو میخواد دوست دارم تا خوده صبح با یکی صحبت کنم... ولی میدونم به دو دیقه نکشیده سریع خسته میشم و میکشم کنار چمه؟ ++حس میکنم اینستاگرام زیادی استوری میزارم و حرفایی که باید اینجا بزنم رو اونجا میزنم که شاید خسته کننده باشه برا اونا شاید اینجا بیشتر بیام و بنویسم.
-
81. رسیدن به هم، و دیگر هیچ...
سهشنبه 5 آذر 1398 01:34
+داشتم یه پست میخوندم، طرف به کسی که دوست داشت رسیده بود، به نظرم کراشش بوده و اینکه بعد ازاینکه به هم رسیدن و دوست شدن، لازم نیست موقع نگاه کردن بهش نگاهشو بدزده... اصن قبلم ذوب شدم ازینکه چطور به این خوبی توصیف کرده بود حالات و احساساتش رو +ایشالا خوش باشن با هم دیگه ^__^ +دارم فک میکنم من چیکار می کنم؟ خیلی چیزا...
-
80.نتا
شنبه 2 آذر 1398 22:30
خب خداروشکر نتا وصل شدن اکثرا و نیاز به آموزش من برای کسایی که میخواستن نیست
-
79.
جمعه 1 آذر 1398 22:34
+حالم بد بود بابت چیزایی که دیدم ویدیوهایی که دیدم اصلا نتونستم هضمشون کنم غیرقابل باور بودن کش*تن آدما به راحتیه آب خوردن! اصلا میشد همچین چیزی؟ قابل باور نبود! نمی تونستم قبول کنم که یه عده مردم رو نیست و نابود کنن فقط برا اینکه خودشون بمونن عجب دنیای کثیفی شده بزارین این دنیا رو، این زندگی نکبت بار رو بالا بیارم
-
۷۸. اون موقعا
جمعه 1 آذر 1398 07:02
+وقتی یه آهنگ رو میزاری پرت میشی به اون موقع ها، دلتنگ میشی تک تک سلولای بدنت دلتنگ میشن دلتنگ مسیرای رفتن و اومدن ترمای اول اون ترسای اول ندونستنا تجربههای جدید دلتنگ خود قدیمیم هستم :))
-
77. حال بد
جمعه 1 آذر 1398 01:40
رو تختم قراره سه ساعت دیگه پاشم و خواهر رو ببرم راه آهن بعد دوباره برگردم. خیر سرمون اینترنتا رو محدود وصل کردن تا عمق فاحعه رو ببینیم حالم بد شد حالمون بد شد نمیخوام بیشتر صحبت کنم ولی خون و خون و خون فقط از همه جا بوی خون میاد. زندگیا بی ارزش شده، ۲۰-۳۰ سال زحمتت رو بکشن، بزرگ شی، خون دلت رو بخورن تو مریض شدنا،...
-
76
دوشنبه 27 آبان 1398 23:43
نظرات رو باز کردم امیدوارم کسایی که من رو میشناسن حتی اصن اینجا رو نخونن دوست دارم یه ناشناسه ناشناس باشم همین :))
-
75
دوشنبه 27 آبان 1398 23:18
کاش دوباره میتونستم معتاد وب باشم کاش دوباره میتونستم بیام حرفام رو اینجا بزنم نمی دونم چی به سرم اومده -___-
-
74. گیج، درگیر، گرفتار
یکشنبه 5 آبان 1398 01:37
+دیگه خیلی دلم گرفته به شکل های مختلف احساس بدی دارم دیگه نتونستم تحمل کنم باید می اومدم و یه جایی این حرفا رو می گفتم یه جایی که کسی منو نشناسه ندونه چی به چیه +حس می کنم دارم بعد از مدت ها درجا میزنم دارم فقط بیشتر تو جایی که هستم می مونم حس می کنم دیگه این جایی که هستم برام دیگه بیشتر ازین منفعت نداره بیشتر از این...
-
73.
شنبه 20 مهر 1398 01:28
+خب خب میخوام بگم براتون از عجیب ترین چیزی که اتفاق افتاد برام امروز، همین امروز جمعه یه استوری تو اینستا، اونم با اکانت کاریم. +واقعا خوابم میاد بقیش رو بعدا می گم -___-
-
۷۲.
دوشنبه 15 مهر 1398 01:21
حال ندارم حال نوشتن تنهام و این اذیتم میکنه...
-
71.
جمعه 12 مهر 1398 21:27
+چطوری قبلا اون قدر تعصب داشتم، مسائل برام مهم بودن، رگ گردنم برا هر چی باد می کرد؟ چطوری واقعا؟
-
70. این سوالای بی جواب
جمعه 12 مهر 1398 21:19
+دلم به حال خودم می سوزه به حال حماقتای خودم به حال خودم که باز میرم اکانتاشون رو چک می کنم، وبلاگاشون رو هنوز و بعد از این همه مدت به خودم میگم، کجای راه رو اشتباه اومدم؟ و حقیقتا می مونم. می مونم و هیچ جوابی به ذهنم نمی رسه...
-
69. سردمه
پنجشنبه 28 شهریور 1398 16:37
+نمی دونم چرا سردمه با اینکه هوا اون قدرا هم فرقی نکرده -___-
-
68. گور پدر همه چی!
چهارشنبه 27 شهریور 1398 23:36
+سیل ماشینا میاد من به خودم، به اونا، به گذشته به همه چی فکر می کنم و کلمات معنی خودشون رو از دست میدن اینکه کجام چیکار دارم می کنم اصن هستم، نیستم. من هستم من دوست داشتنیم من می تونم ساکت بشینم و ساعت ها بدون اینکه حوصلم سر بره به یه نقطه خیره بشم من صبورم می تونم ساعت ها بی حرکت بشینم و منتظر باشم +دوست داشتم بغلش...
-
67. این چراها
یکشنبه 17 شهریور 1398 19:02
+اینقدر چرا میاد تو ذهنم که گیج میشم نمی تونم به هیچ کدومشون جواب بدم اذیت میشم. هی نشخوار دارم می کنم هی فکر می کنم ولی نمی تونم جوابی برا سوالام، برا این چراها پیدا کنم
-
66. گلایه
چهارشنبه 30 مرداد 1398 02:53
+ببینید بخش کامنت ها رو بستم نه برا اینه که بگم شاخم یا چی و چی و چی فقط برا اینه که میخوام برا خودم بنویسم. نه نظر دیگران. فقط میخوام تخلیه بشم. همین. اگه میشد تماس با من رو هم بست این کارو میکردم، منتها نمیشه. پس فک کنین وجود نداره. اگه نظر بخوام در مورد موضوعی، حتما نظرات رو برا اون پست باز میکنم. +دوست ندارم کسی...
-
65. حال
دوشنبه 28 مرداد 1398 20:56
+حالم خوش نیست. انگار تو خودم نیستم. حرف زدن، نظر دادن برام سخت شده اصن نمی فهمم چم شده کلمات یادم نمیان بی حالم.
-
64. باغ
چهارشنبه 23 مرداد 1398 23:08
+امروز رفته بودیم باغ. البته یه روز درمیون میریم ولی خب امروز حواسم بود که بنویسم در موردش. یه چیزه عجیبی هست در مورد همین تو طبیعت بودن، که اصن گذر زمان رو آدم متوجه نمیشه. نشستم فک کردم اگه قرار بود برا همیشه اینجا زندگی کنم، حوصلم سر میره؟ می تونم زنده بمونم؟؟ +گفتم خب مرغا تخم میزارن، یه باغچه هم هست که توش میوه و...
-
63.
چهارشنبه 23 مرداد 1398 02:30
خیاطا از پدرسگ ترین آدمای این دنیا هستن می دونین؟ نشد یه بار همون موقع که میگه لباس آدم رو آماده کنه
-
62. دغدغه
سهشنبه 22 مرداد 1398 21:49
+یه سری دغدغه داشتم، نوشته بودم. جمعه حالم بد بود. بی حوصله بودم. نشستم ۱۱-۱۲ صفحه نوشتم. از فکرام و چیزایی که فکر میکردم دارن حالمو بد میکنن. اذیتم میکنن و اینا اومدم شهرستان. +امروز اما که چند روز گذشته دوباره نشستم به این نوشته ها نیگا کردم. دیدم تنها چیزی که نیاز داشتم یه خرده فاصله گرفتن از هیاهو بود. تو هسته ی...
-
61. فکرای جدید
شنبه 19 مرداد 1398 20:05
+دیروز یه دفعه شروع کردم به نوشتن حدود ۱۰-۱۲ صفحه شد از همه چی نوشتم قرار شد زودتر برم پیش روانپزشکم یه خرده سردرگمم، تو تکرار زندگیگیر کردم چالش جدیدی ندارم دوباره رسیدم به منطقهی امنم و بهش عادت گردم و این انگار داره اذیتم میکنه +از یه طرف دیگه، اینقدر که وقت میزارم برا پیدا کردم زید، هیچ توفیقی ندارم هم بیشتر...
-
60. نوشتن
شنبه 19 مرداد 1398 01:15
+داشتم از حجم فکر و خیال الکی توی سرم میترکیدم فکرایی که فقط ذهنمو مشغول کرده بودن و انرژیم رو گرفته بودن فکرایی که اصن نباید اسم فکر رو گذاشت روشون صرفا بهونه، غُر و هر چیزی برا اینکه ذهنت رو مشغول کنن، عمدا تا فقط و فقط اذیت بشی. همین. اصن غُر و بهونم. فقط تو ذهنم بهونه میتراشم تا به کارام نرسم تا بیشتر خودمو اذیت...
-
59. شاید...
پنجشنبه 17 مرداد 1398 18:12
+میدونم یه مدتی هستش که اینجا چیزی ننوشتم چون مدتی سرگرم یه جا دیگه بودم ولی تصمیم گرفتم برگردم اینجا اینجا حس بهتری داره هر چی که بخوای رو می تونی بنویسی بدون محدودیت. بدون اینکه شناخته بشی. البته اگه بعضیا مزه نمیریختن کامنتا رو هم باز می کردم. ولی دوست برا خودمم که شده، دوست دارم برای فقط و فقط نوشتن بیام اینجا، نه...
-
58. حوصله نوشتن
شنبه 8 تیر 1398 23:15
واقعا ندارم...
-
57
پنجشنبه 6 تیر 1398 01:16
تنها، تنها و تنها
-
56
یکشنبه 2 تیر 1398 21:29
رهاییییییییییییییییییییی
-
55.
چهارشنبه 15 خرداد 1398 01:40
+نمی دونم ولی به نظرم اینجا مثل قبل دیگه برو و بیا نداره شایدم من اینطور فکر میکنم
-
54. بله :/
شنبه 11 خرداد 1398 23:11
+می خوام بگم براتون ااز یه اتفاق! اینم ازون قراره که رفیقم رفته شهرستان، کسی نبود تو آزمایشگاه بعد 5 شنبه ظهر حدودای ساعت 3 من رفتم آزمایشگاه تا تست بزنم، از زیر در دیدم چراغ روشنه، پس گفتم حتما یکی دیگه توعه در زدم برم تو، دیدم قفله گفتم خب پس حتما رفته و میاد کلید انداختم و چرخوندم، دیدم باز نمیشه :/ هر چی تلاش...