-
روز چرررت و مزخرف و گننننننننننننننننننننند
سهشنبه 2 بهمن 1397 23:35
+اینقدر امروز مزخررررف بود، اینقدر مزخرف بود که حالم گرفته شد. نه اینکه بگین اتفاق خاصی افتاد یا کسی چیزی گفتا نه فهمیدم چقدر کار دارم که باید بکنم و نکردم و الان تجمع پیدا کردن :/ اینقدر اعصابم خورد شد که از چرت ترین تا مهمتریناشو رو نشستم نوشتم تند تند تا اینقدر چرت که 2 روز دیگه که میرم لپتابو ببرم یا نه، و یا...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 بهمن 1397 20:51
+بعضی افراد و اتفاقا و ... اون قدری بی اهمیت هستن که بعد حتی 5 دیقه از یادت میرن :))
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 بهمن 1397 02:36
+بی قرارم دور خودم دارم می چرخم زیادی شاید یه جا بودم. فردا این شکلی نیست قطعا...
-
بردلی کوپر *___*
یکشنبه 30 دی 1397 16:57
+قطعا بردلی کوپر از بازیگرای مورد علاقمه :)) دختر بودم قطعااااااااااااا دوست داشتم یکی مثل ایشون رو پیدا کنم :)))
-
A Star is Born
یکشنبه 30 دی 1397 16:37
+وااای فیلم A Star is Born رو دارم نیگا می کنم. عجب فیلمیه :)) مخصوصا قسمتای خوندنشون... پیشنهاد می کنم ببینینش حتما
-
آیا؟ :/
یکشنبه 30 دی 1397 02:01
+کاش میشد مسخره بازی کرد، سر به سر هم گذاشت، می تونستم اذیتش کنم، حرصشو دربیارم سفته سفت بغلش کنم... ولی نیست، هیچکس نیست، هیچوقت نبوده و منم همین جام، تنها تو رخت خواب، فکرم پر میکشه، به کسی که نیست و من هر لحظه حسرتشو دارم... +بالاخره منم تجربه می کنم؟
-
گفتم که بهتون گفته باشم
جمعه 28 دی 1397 19:47
+دقت کردم، دیدم هر وقت موقع امتحان آدامس می جوییدم امتحانو بهتر دادم و تمرکز بیشتری هم داشتم :))
-
غزل...
جمعه 28 دی 1397 18:48
+یاد غزل افتادم :( همون یه باری که باهاش رفتم بیرون، چقدر خوب بود! آخ که زل زدن بهش چقدر خوب بود! معذب میشد ولی، معلوم بود. راه می رفتیم، که خیلی هم تند بود و بنده خدا خسته میشد، از نیم رخ نیگاش می کردم، همون نیم رخی که فکر می کرد خوشگل تره، نیم رخ راستش. می تونستم یه مدت طولانی زل بزنم بهش و خسته نشم... +کاش می فهمید...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 دی 1397 01:02
جان مادرتون مسواک بزنید:/
-
کجایی تو...
پنجشنبه 27 دی 1397 23:46
+دوباره دلتنگ چشماش شدم. چشماش، چشماش و چشماش +دلم میگیره بعضی وقتا از این میگیره که اونی که باید باشه، اونی که باید کنارم باشه، کنارش باشم و با هم باشیم، نیست... نه من کنار اونم، نه اون کنار من و دور از هم و دلتنگ همیم. +دوست داشتم بودی، دوست داشتم بودی، بودی و بودی و فقط بودی دستاتو می گرفتم تو دستم، از لحظه لحظه ی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 دی 1397 14:13
مقاومت عجیب به درس خوندن، خصوصا درسای فرمولی و اینا چون نمیشه سر جلسه چرت و پرت نوشت و بایییییید دقیق بنویسی فرمولو :(((( خلاصه اینکه فردا امتحان دارم و تا ۱۲ همین طور تیکه تیکه خوابیدم :/ +میدونم نمی افتم ولی استرس دارمممممممم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 دی 1397 03:37
+باز شبای مزخرف... امشب، فرداشب و پس فرداشب... بعدش دوباره زندگی ادامه داره، بدون اینکه مهم باشه الان چه اتفاقی می افته...
-
امروز...
یکشنبه 23 دی 1397 23:19
امروز همه چیز رو مخم بود امروز هر کاری کردم دو دیقه بعدش به خودم گفتم کاش نمی کردم امروز همه رو مخم بودن امروز عاجز بودم امروز احساس بی اهمیت بودن کردم امروز احساس استیصال کردم امروز بارها خودخوری کردم امروز حرص خوردم امروز حسودی کردم امروز ذهن و فکرم درگیر بود امروز، روز من نبود...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 دی 1397 06:38
+هر شب دارم کنار بخاری می خوابم و بهش ضربات سنگین وارد می کنم! تااااااااخخخخخ تاخخخ تااااااااخخخخخخخخخخخخ خودم از خواب می پرم اینقدر صداش بلنده! خداااااا :))))
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 دی 1397 22:38
+باز امتحانای تخ*می :/
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 دی 1397 01:37
+بعضی وقتا مثل الان حتی نوشتن هم برام سخت میشه و ذهنم قروقاطیه، خودمم نمی فهمم چی دارم می نویسم ولی کلا چیزای خوب خوب منظورمه :))
-
امشب، هوای سرد
جمعه 21 دی 1397 00:28
دقیقا چی میشه؟ چه اتفاقی می افته؟ +امشب، بدون کاپشن از آزمایشگاه در اومدم بیرون و رفتم پشت دانشکده، هوا تاریک، یه نورافکن با نور آفتابی روشن، سرما، سکوت به این فکر می کردم که دیگران خیلی کارا کردن، دارن می کنن و اینا همون جا فهمیدم، هممون جا حس کردم دیگه کارایی که دیگران می کنن اصلا و به هیچ وجه دور از دسترس نیست، هیچ...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 دی 1397 23:51
+سال پیش این موقع ها، غرق در استرس...
-
درهم نوشت...
سهشنبه 18 دی 1397 01:02
+حس می کنم چیزی باید بگم ولی نمیاد گفتنم :/ امتحان، ارائه، کار، پروژه،... +یکی از دوستان 4 ماه دفاع از کارشناسیش رو به تاخیر انداخته بود، بعد الان نمیزارن امتحانای ارشدو بده :| یکی نیست بهش بگه چرا لج می کنی و دفاع نمی کنی لامصب که الان به این فلاکت نیوفتی؟؟ اون روز دیدمش اصن مثل گچ سفید شده بود خب هر کی باشه تو این...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 دی 1397 10:08
+۶,۶۶۶ :)) دست شیطونو از پشت بستیم :)
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 14 دی 1397 13:49
+کی به ماها یاد میده عوضی بشیم جدا؟ :/
-
بعد از فروکش کردن :/
جمعه 14 دی 1397 00:41
+دوستای واقعیم رو دارم تشخیص میدم از دوستای عنَ م اون روز اعصابم خرد بود، حالا به هر دلیلی، مهم نیست ولی فقط ایشون حالمو پرسید، گفت چیزی شده و اینا. همین الان ازش تشکر کردم بابت اینکه حالمو پرسید. بعله، نمی دونید بدونید که ما پسرا هم، حتی یه پسری به سن من احساس داره، گریه می کنه بعضی وقتا، دلش میگیره. +هی نزنید تو...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 دی 1397 22:34
+صدا چند تا زن و مرد ازین واحد روبروییم میاد، همین واحده که 2 3 باری دختر آورده بودن، بلند بلنننند میخندن و الان به شدت امیدوارم همشون با هم خواهر برادر باشن :| انشاالله
-
به خودت...
دوشنبه 10 دی 1397 23:57
+ولی دوستم راست میگه نباید حالتو به یکی دیگه گره بزنی نباید انتظار داشته باشی دیگران بیان حالتو خوب کنن نباید انتظار داشته باشی الان یکی بیاد بشنوه غرهاتو نباید فکر کنی یکی باید بیاد از دلت دربیاره، با یکی صحبت کنی و اوکیت کنه نباید هیچوقت از دیگران انتظار داشته باشی ضعفتو جلو دیگران نباید نشون بدی چون درک نمی کنن، و...
-
شرف نداشته :/
دوشنبه 10 دی 1397 22:52
+طرف تو تهران، یه دختر با این برنامه جدیدا پیدا کرده تو تبریز :| ، بعد دختره هم ازین دختر وابسته شوها و این ها، بعد یه سری آوردتش تهران تو خونه ش، و یه سری هم تو تبریز باهاش خوابیده، بعد ازش می پرسم چیکار کردی؟ چی شد؟ رابطه تون خوبه؟ میگه کات کردیم :| می گم چرا؟ چی شد؟؟ میگه بسه دیگه دوبار :|| یعنی باورتون میشه دختر...
-
همههه رو می خوام :(
دوشنبه 10 دی 1397 01:30
+عصری رفتم بوفه دانشگاه، به قدری کیس خوب و مطلوب دیدم که هنگ کردم! مگه میشه اجمعین کیس رخ بده اونم بعد از ظهر، تو اون سرمای سگی!! دلم همه رو میخواد :( +چرا این شکلیمممممممممممممممممممممممممممم خوب شد دیر تصمیم گرفتم روندو عوض کنم، وگرنه با این روند تا الان 30-40 تا اکس داشتم، همزمان هم با 10-15 نفر دوست بودم :| +جدا...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 دی 1397 17:59
+یه دلیلی داشت قسمت نظراتو بسته بودم :/ دوباره بستمش.
-
این جمعه غم انگیز ناگهان زیبا میشه!
جمعه 7 دی 1397 23:08
+این فیلم the green inferno رو دیدم خیلی خوب بود! ازین فیلمای چندشی که همدیگرو می خورن زنده زنده و این حرفا *__* می دونم قطعا یه بخشی ازم اتصال موتاه کرده که ازین جور چیزا خوشم میاد ^__^ +واااااااااای نقش اول یه دختره ست به اسم Lorenza Izzo *__* خیلی خوبه!!!! بازیش تو فیلم Knock Knock رو هم دیده بودم قبلا، اینجا هم...
-
Current mood :/
جمعه 7 دی 1397 15:01
دلم گرفته فک کنم سندرم عصر جمعه گرفتم :/ دوست ندارم برم دانشگاه، که می تونم نرم واقعا. دوست دارم برم بچرخم و حال کنم و اینا بدیه قضیه اینه که نزدیک امتحاناست -___- +دوست دارم برم کنار بخاری، زیر پتو، مچاله بشم چراغ هم که خاموشه، هوا هم ابریه، خونه نیمه تاریکه. فضا،آهنگی که داره پلی میشه، نفسایی که میکشم، همه دلگیرن......
-
تف توش
دوشنبه 26 آذر 1397 21:21
+نه تنها از چیزی که بدت میاد سرت میاد، حتی بدتر از اون، از چیزی که متنفری هم سرت میاد قطعا. ایناها، من، خود من نمونه ی زنده شم. بدم میاد از اینکه مسخره بشم به یه طریقی، یا بیچونده بشم، ولی here we go every time! ، بازم داره سرم میاد. چه کنیم دیگه، فقط می تونم بگم تف توش