دارم تو ذهنم می گردم ببینم دلیل حالِ بدم چیه.
از لحاظ بدنی چند روزیه حالم خوب نیست.
خستم، ذهنم سرجاش نیست و سریع خوابم میگیره.
انگار قاطی کرده معده ام.
ایشالا که بهتر شم...
چقدر از این آهنگ انرژی گرفتم قبلا....
ترم 3، واااای یادش به خیر.
غیرقابل کنترل، غیر قابل مهار بودم.
به طرز وحشیانه ای درس می خوندم، چشم همشونو درآورده بودم...
ولی،
آخرش بد تموم شد.
و دوباره بد هم شروع شد.
این بالا پایین زندگی، چی بگم.
پدر آدمو در میاره.
اما یادمون باشه، تو گذشته زندگی نکنیم. گذشته صرفا باید مایه عبرت باشه، نه چیز دیگه...
جاااااانا
رئال بازم ترکوند، که خب چیزی نمیشه گفت چون عادت داره به ترکوندن!
اصلا جوهره اصلیه رئال ترکوندنه خخخخخ
لیورپول؟؟؟ آخه لامصبا انصاف داشته باشین پشم هم نیست این تیم.
اصلا برا رئال افت داشت با همچین تیمی بازی کنه. مسئولین رسیدگی کنن.فقط تیمای با کلاس باید باهامون بازی کنن. مرسی اه خخخخخ
خخخخخخ خیلی باحاله:
"قدیم دوست دختر داشتن خیلی راحت بود
رندوم 10 تا شماره میگرفتی، 3 تاش دختر بود، یکیش میشد دوست دخترت
الان نیچه و هگل باید بلد باشی، به آثار باخ و موتزارت اشراف کامل داشته باشی، به حقوقش احترام بذاری، پول واسش خرج کنی، حق داشتن دوست معمولی هم باید بش بدی!
چیزی نمونده نقش مفعول رو هم بدن به ما!"
بعضی وقتا، یه حالتی می شم.
مثا الان، هیچ دلیل قانع کننده ای برا اینکه از زیر کارام شونه خالی کنم ندارم.
ولی میشینم پشت لپتاپ، که امروز 12 ساعت!!! شد و یه بازی مسخره رو می کردم.
و همین طور به خودم این قول رو میدادم که خوش بابا، وقت برا درس و ... هست.
غافل از اینکه نیست!
الان چشمام کاملا قرمز شده و کلا باز نمیشن و خشک خشک شدن، سرم درد می کنه و خود خوریا داره شروع میشه.
خیلی خوب مقدار زیادی از کارام رو می تونستم انجام بدم این 2 روز که به راحتیه آب خوردن از کفم رفتن.
موج بعدیه خودخوری و غرغر کردن تو راهه. آماده باشین :)))
+متاسفانه یه سری عادتام با اینکه ماه رمضونه ادامه پیدا کرد، نماز نخوندنای گاه و بیگاه، وقت تلف کردنا و.... یه سری دیگه ترجیح میدم نگم.
حال خوبم رو خودم خراب می کنم.
اینکه حداقل یه جرقه های امیدی زده بشه خوبه ولی باید چوب بیارم براش تا سوختن ادامه پیدا کنه، نه اینکه آب بپاشم روش -_-
پس نکته این که آب رو نپاشید!
+یه دخترب هست تو اینجا، طرف جوکای جنسی و ... میگه، ککشم نمیگزه، بعد تو فکرم اومده من چرا اونا رو سانسور کنم و نگم، ها؟؟
سعی می کنم اونا رو هم بگم، منو که اینجا کسی نمیشناسه...
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
خیلی اینجا خوبه
همینم خودمم
حیف که نوشتنم نمیاد ولی اگه می اومد یه چیزایی می نوشتم که کلا منو از بلاگ اسکای شوت کنن بیرون
بعد امتحان اومدم خونه تقریبا ساعت ۳ بود، کم کم کسر خواب غلبه کرد و نفهمیدم کی بود خوابم برد که الان بلند شدم :|
البته یه خواب آروم بود، خیلی آروم...
نمیدونم چرا بهم نشون میده هنوز زندم :)
+جالبه ها! سال پیش سعی می کردم همه چی رو، با اینکه در حد ترکیدن میشدم بخورم و فکر می کردم همه اون چیزایی که به نظرم مهم بودن رو بخورم.
بعد ماه رمضون خیلی چاق تر هم شدم :|
خب امسال خوبیش اینه که کمتر می خورم، کمتر پر میشم، کمتر اذیت میشم.
+الان می فهمم احترام به خود یعنی چی. گاهی به خودمون احترام بزاریم.
آهنگ قشنگیه.
2 سال پیش اولین بار شنیدمش، موقعی که کلا از لحاظ روحی به فنا رفته بودم...
+لامصبا، خب خوبه که اینقدر خوشگلید.
بله، مظهر زیبایی خدایی و ... هستید به خدا. ماهم میگیم فتبارک الله احسن الخالقین!
ولی عوضی نباشید!
از خوشگلیتون هم سوء استفاده نکنید!
قبلا گفتم قراره با دختری هم گروه بشم تو پروژه ارشد، هیچی نشده می خواد سوار بشه.
نکنید این کارا رو. یه سری احساسات، حرفا و ... نباید خیلی راحت گفته شه.
یه سری کارا، حرفا و ... نباید ارزششون رو از دست بدن. بعد راحت میایید و خودتون رو به عرضه می زارید؟؟
کافیه گیر یه آدم عوضی بیوفتی اون نمی فهمه چرا داری باهاش لاس می زنی.
آسیبی بهت میزنه که دیگه نمی تونی ازش دربیای بیرون.
+حرمت نگه داریم.