-
جواب دوست ( همیشگی )
شنبه 11 فروردین 1397 14:07
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 11 فروردین 1397 11:09
دوست خوبم خوندم نظراتتو، پستا رو باید پاک میکردم چون روم زیادی سنگینی می کردن...
-
آیدا و سارا
پنجشنبه 9 فروردین 1397 17:39
فیلم آیدا و سارا رو دیدم... نمیدونم چرا با شخصیت سارا اینقدر همزاد پنداری کردم... انگار که همه مشکلاتش رو با تمام وجود احساس کردم و دلم می سوخت برا معصومیت تو چشماش و چهرش... یه جور حس غریبی، تنهایی و سیاهیه مزخرفی که آدم تو تهران احساس میکنه رو خیلی خوب انتقال میداد...
-
این عیدا
پنجشنبه 9 فروردین 1397 01:45
یعنی یاد درسا که میوفتم سردرد میگیرما... ۴ ساله عید ندارم ناموسا. فقط درسای باقی مونده. خدا این عیدا رو از ما بگیره... بگو ایشالا :)
-
خدا رو شکر
چهارشنبه 8 فروردین 1397 21:15
خدا رو شکر، کمتر شدن حجم چرت و پرتایی که مدام تو پس کلم بودن...
-
شکم خالی- پست ثابت
چهارشنبه 8 فروردین 1397 14:27
«متخصصان تغذیه به شما میگویند هیچوقت با شکم خالی به خرید نروید، چون امکان دارد هر غدای ناسالمی را بخورید... هیچوقت قبل غنی شدن روحتان و پرکردن خلاهای احساسی خود هم دنبال رابطه و خواستگاری از کسی نباشید چون هر فردی، خوب یا بد، رو مناسب خود خواهید یافت...» برگرفته از کتاب آیا تو گمشده من هستی با تخلیص و تصرف!
-
صداقت- پست ثابت
چهارشنبه 8 فروردین 1397 01:54
همیشه با خود صداقت داشته باشید و منطقی فکر کنید تا بدون هرگونه احساسات غالبا نادرست و الکی بزرگ شده، سرانجام رابطه رو پیش بینی کنید. صداقت با خود خیلی مهمه، از ناامیدی و دلشکستگی ها جلوگیری میکنه.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 8 فروردین 1397 01:51
چه قدر زبباست این پست ثابت، هرگاه فهمیدید خواب هستید، بدانید که نیمه بیدارید...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 8 فروردین 1397 00:33
آیا با یه نگاه میشه عاشق شد؟؟؟ اره میشه، ولی اشتباهه. آیا به نظر شما درسته عکس یه ماشین رو ببینید و برید مستقیما بخریدش؟ نه، درست نیست. عاقبت خوبی نداره. مثال صرفا برا فهم بیشتره وگرنه منظورم شبیه کردن ماشین و همسر نیست!
-
ادامه
چهارشنبه 8 فروردین 1397 00:29
مطالعه، مطالعه مطالعه. به جای زانوی غم بغل گرفتن، به جای انجام اشتباهات فاحش، به جای خوددرگیری، رویاپردازی، خیالبافی، کلنجار الکی با خود رفتن، مصمم نبودن تو تصمیم گیری و هزار تا زهرمار دیگه، باید مطالعه کرد. لجبازی رو باید کنار گذاشت، رویاها رو، هر چند خوشایند، زیبا، دلنشین و هیجان انگیز باید دور ریخت و تصمیم درست رو...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 فروردین 1397 19:02
این نیز بگذرد...
-
مطالعه
سهشنبه 7 فروردین 1397 15:25
باید با باورای اشتباه جنگید، بی گدار به آب نزد، برا خود باید اصول تعریف کرد. و تازه فهمیدم با مطالعه کردن میشه به این هدف رسید، میشه معیار برا خود داشت، میشه راهو مشخص کرد و به سمتش قدم گذاشت.
-
برزخ
سهشنبه 7 فروردین 1397 01:30
چقدر این داستان آ شناست برا من... http://serendipity.blog.ir/post/دختر-دانش-گاه-بغلی همون برزخی که ازش حرف زدم.
-
پست ثابت
دوشنبه 6 فروردین 1397 22:57
«هربار که دریابید خواب بوده اید، درست همان لحظه ای است که نیمه بیدارید»
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 فروردین 1397 22:47
حقیقت همیشه تلخه تلخ تلخ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 فروردین 1397 18:11
دوستم منو برد به فکر. موقعی که هنوز خیلی بزرگ فکر میکردم... چی شد؟؟؟ چی گذشت به من؟؟؟ چرا سقوط کردم؟؟؟ چرا سرگردان شدم؟ میتونم به همه کس و همه چیز غر بزنم و خرده بگیرم ازشون. ولی نمیکنم. دیگه بسه.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 فروردین 1397 18:08
تا حالا فکر کردین چیزی که شما رو احاطه کرده و شما فکر می کنید که شما، همونی هستید که احاطه تون کرده چقدر حقیره؟؟؟ چقدر حقیرتون کرده؟ توجه کنین، من ذهنی شما نیستید، شما همون روح متعالی هستین. له شدم، له، له.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 فروردین 1397 17:53
هر چی که میرم جلو... بیشتر دارم این من ذهنی که روم هست رو بیشتر از هویت اصلیم جدا میکنم. من ذهنی چیزی نیست جز باورای اشتباه، برچسبای دیگران، و هزار تا رذیلت دیگه.
-
جای پا
دوشنبه 6 فروردین 1397 01:56
برا این زندگی باید ریشه داشته باشم، باید پایه داشته باشم..... باید خودمو از یه جا وصل کنم. به یه جا چنگ بزنم... نباید حیرون باشم تو تلاطم زندگی... باید جای پای خودمو محکم کنم. نمیشه که آدم با هرررر چی کنار بیاد. ارزش تعریف شده درست و حسابی ندارم، یا اگه دارم هم از یادم رفته... خدایا، صدات میزنم.
-
سوال، خواهشن جواب بدین
یکشنبه 5 فروردین 1397 19:10
۱. به نظر شما، میشه صرفا رو احساس خوبی که از یکی دیگه گرفتین، و اون اشتیاق عجیبی که توی شما بوجود میاد و فقط بر اساس اون، روش حساب کنین و شروع به کار کنین؟؟ ۲. یا اینکه اینا فقط یه جو که سریع میگذرن و شما رو وسط راه ول میکنن؟؟ ۳. اصولا هدفی دارین برا آینده؟؟ چیزی که فقط مربوط به خود شما باشه؟؟ نه اینکه به خاطر دیگران...
-
خواب! رمز همیشگی
یکشنبه 5 فروردین 1397 10:38
-
کله درد...
شنبه 4 فروردین 1397 19:01
این سردردای ما تمومی ندارن... از پشت سر شروع میشن، میزنن به اطراف سر و الان هم رسیده به قسمت میانی سرم. سرم رو هم تکون میدم داخل کلم درد میگیره. کمک؟؟؟
-
خطاب به یه دوست!
جمعه 3 فروردین 1397 22:55
(طنز طور!) دوست خوب من، اینو چی میگگگگگی؟؟؟؟!!!!!! تو اون شهرستانی که من یه مدت کار میکردم میگفتن عنبرنسا بزنی رو زخم زودتر خوب میشه.عنبرنسا مدفوع الاغ ماده ایه که تا حالا بچه نزاییده . . . . . . حالا گیرم اصلا من به طب سنتی اعتقاد داشته باشم، همچین خرِ نجیبِ دست نخورده ی خانواده داری از کجا پیدا کنم آخه
-
فارغ...
جمعه 3 فروردین 1397 22:08
فارغ از هیاهوی زندگی...
-
چسناله گری...
پنجشنبه 2 فروردین 1397 22:37
نمیدونم از اینکه اینجا خواننده ی زیادی نداره(فقط یه نفر!) ناراحتم یا خوشحال... ولی وبلاگ قبلی که خواننده ها بیشتر بودن، خودسانسوری هم بیشتر بود و ناخودآگاه نوشته هام با قصد و غرض همراه میشد. جلب توجه و این قضایا هم بود... وبلاگ دوستان کماکان میرم و نظر میدم ولی لینک نمیدم. از شرایط الان اینجا خوشم میاد چون زیاد...
-
ترس...
پنجشنبه 2 فروردین 1397 15:39
ترس، ترس و باز هم ترس...
-
برزخ
سهشنبه 29 اسفند 1396 14:48
برزخ... بدتر از بهشت و جهنمه. حداقل تکلیف آدم معلومه تو اونجا. ولی وقتی ندونی کجایی، چیکار باید بکنی، کدوم ور باید بری... دقیقا تو برزخی که بدترین جای ممکنه.
-
چرخیدن زمین دور خورشید...
سهشنبه 29 اسفند 1396 11:30
سال جدید، لحظه تحویل سال، یه سال دیگه و یه لحظه مثل تمام لحظاته. دل بستن و انتظار برای تغییر، بالا پایین شدن و... مثل انتظار تغییر از شنبه ست. هیچ اتفاقی، حتی یه دور چرخیدن کره خاکی بزرگی مثل زمین دور خورشید، نمی تونه تا خودتون نخواید باعث اتفاقی بشه. یه دور چرخیدن زمین دور خورشید مبارک!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 اسفند 1396 23:38
ای بابا... خواستم چیزی بگم بیخیال شدم.
-
نورون آینه ای
یکشنبه 27 اسفند 1396 16:48
نورون های آینه ای... چیز جالبی بود که چند روز پیش در موردش خوندم. این ... رو می بینید؟؟ دقیقا به خاطر همین نورون های آینه ای عه. از یکی به یادگار موند برام. که بدترین نوع یادگاریه چون فقط طرف رو میاره تو ذهنم. یا یه سری افکار مزخرفی که تو ذهنم اومده بود، صرفا تقلیدی از یه هم اتاقیه میشه گفت دیوونم بود. ای بابا چقدر...