-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 اسفند 1396 07:54
الانم حس حقارت و خستگی و خیانت به خودم رو با هم دارم. حقارت در مقابل خودم. خودم بالا سرم واستادم، سرمو تکون میدم... خستگی از این قسمتای زندگی. همیشه مشغول بودن ذهنم، خود درگیری کاذب. نخندین بهم. من فقط یه بچه شهرستانیم که هیچوقت ارتباط زیاد با دخترا رو قبول نکرده و باهاشون کنار نیومده خیانت هم به خودم، به کاری که...
-
برا ادامه چی لازمم؟؟
سهشنبه 22 اسفند 1396 07:33
به کارام فکر میکنم... به دلیل کارایی که میکنم، چراییشون. صرفا میدونم یه حفره ای کمبودی هست تو یه قسمت از زندگیم که تعادل یه قسمت دیگه رو از بین برده. یه ورم هواست، یه ورم رو زمین. همین باعث دست و پا زدنم میشه. کار درست رو نمی تونم تشخیص بدم صرفا فقط تکون میخورم... دوست عزیزم راست میگی اینجا نوشتن باعث سبک شدنه! ولی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 اسفند 1396 07:09
خب کلاسو پیچوندم! والا چه معنی میده صبح پاشی بری سر کلاس. مسخرست توهین آمیزه! اونم چهارشنبه آخر سال! ترقه! انفجار! خوووون! #بریم_نقطه_سر_خط
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 اسفند 1396 00:57
دفعه قبل که کم مونده بود چندین نفر ذله بشن از دستم! ایشالا این دفعه نرمال میرم جلو #بریم_نقطه_سر_خط
-
#نقطه_سر_خط
سهشنبه 22 اسفند 1396 00:37
روز یا میشه گفت هفته مزخرفی بود. دوست خوبم روشنم کرد که داشته باشم وبلاگ باز. ولی مثل قبلی نمیخوام چی میگن، ماجراجویی کنم. بیخیالش. احتمالا بعد 11 شب فقط چک میکنم. الانم به شدت خوابم میاد. 8 صبح کلاس دارم. میدونم که به شدت سردرد میخوام بگیرم. تعطیلم که نشیدم. مرگ بر این شانس تجربه های جدید، به کارم میان. استفاده میکنم...