به فنا نریم صلوات

+ارایه دارم فردا

اینقدر وقت تلف کردم، وقت تلف کردم و هیچی درس دیگه ای رو نخوندم تا بشه روز ارایه بشینم پشتش و یه خرده بخونم و برم بدمشو خلاص

که البته خلاص که چه عرض کنم، امتحانای سگی در راهن

منم هیچ کدوم رو حتی تو یه خرده هم نیگاه نکردمشون تو فرجه ها

همش به استرس و موضوعاتی که نباید درگیرشون میشدم گذشت.

البته شروعش از جمعه 6 خرداد بود که شروع کردم همه چی رو به چپم بگیرم و هنوزم که هنوزه نتوستم برگردم به روند قبلی و درس بخونم

ذهنم پراکنده ست، تمرکز ندارم.

اگه درست و حسابی می خوندم حداقل الان درس جدیدی برا خوندن و وویس گوش دادن نداشتم...

ولی الان همه چی تلنبار شده...

+سلام ای صبحای امتحان :|

Bastille - World Gone Mad

این آهنگ خیلی خوبه...

لینک

هدف از ازدواج چیه؟؟!

تو این پست خانم مهشید ابارشی خیلی خوب توضیح داده

https://www.instagram.com/p/BbkK0O9FeAF/?taken-by=organic_minded

الکی و از روی تنهایی ازدواج نکنید خلاصه

استرس سگی :|

+ولی این 3 هفته اخیر خیلی زود گذشت

خیلی

بدون اینکه فرصت بکنم کاری کنم یا ماه رمضون بخواد اذیت بکنه

تنها کاریم که کردم، یه جانشستن و خودخوری و فکرای مسخره کردن تو ذهنم بود :/

فقط استرس درسا رو داشتم بدون اینکه کاری کنم

به قدری بیخیال درسا، اونم تو فرجه ها شدم که واقعا نگرانم برا امتحانا، مخصوصا اینکه یه استاد سگ بنداز هم دارم :|

+خدا خودش رحم کنه


+درس دیگه خیلی یه جوری شده.

خیلی تکراری، خیلی مسخره، خیلی فرسایشی.

نصفشو خودم رو مسئول چنین وضعیتی می دونم، نصف بقیش هم اتفاقاتی که افتادن

دوست دارم پول دربیارم، فقط پول :)

این تابستون خودم می فهمم چند مرده حلاجم 

شاید

+همیشه رو یه فرد اشتباه دست میزارم

رو یه فردی که نباید اصلا طرفش برم

شاید حتی خودمم نمی خوام اتفاقی بیوفته

همون جوری بمونم

هنوز شاید آماده نیستم

اینا همش فکره، همش فکره که توی ذهنم می چرخن

بدون اینکه یه لحظه تموم بشن

و من هنوز پایین کوه واستادم که ببینم چطوری و از چه راهی برم بهتره

در صورتی که حتی کسایی که دیرتر از من رفتن قله رو فتح کردن...

2.5 میلیون!!!

+همین الان فهمیدم طی چسناله های یه هفته ای من که به طول انجامید، سکه شده 2.5 میلیون!

بازم خواستید به چسناله های من گوش کنید سکه گرون میشه :|

بعد یه مدت...

+نمی دونم اینجا رو اصلا آپ بکنم یا نه

خیلی از بالا پایینام رو اینجا نوشتم

با اینکه عمرش کوتاه بود.


+اینجا رو خیلی دوست دارم.

کاشکی کرم نمی ریختم و به عهد خودم با خودم برا ناشناس بودن وفا می کردم

که البته وفادار موندم ولی یه چیزی پیش اومد و منم جلوش رو نگرفتم و بالاخره از دسترس خارجش کردم.


+حالا شاید بازم نوشتم.

خخخخخخ

+بعد سال ها، این موشمپای دور لپ تاپ رو کندم :|

زشت تر شد به نظرم

همش تقصیر شماهاست

قضاوتای بی جاتون

به شماها چه اینا موشمپا داره یا نه

فاااک دیگه به هیچی اعتقاد ندارم

هیچچچی

اصلا ناجور بد شدم

هیچی نه به چپم نه به راستم به هیچ جااااام نیست

+چشام میسوزه

خوابم میاد

به شدت درس دارم...

+همین الان بزنید شبکه 3

بعد یه دیقه سرتون رو می کوبید به دیوار کف خون بالا میارید

من باب این اتفاقات اخیر

+تو توییتر هشتگ #metoo انگار ترند شده و افراد دارن از تجربه های آزار جنیسشون می نویسند که دختر پسر نداره، همه دارن می نویسند.

خدا رو شکر برا من فک کنم همچین اتفاقی نیوفتاده.


+ولی چند هفته پیش تو تاکسی که بودم از این هاچ بک ها بود.

بعد فرض من و یه مرد دیگه هردو درشت هیکل نشستیم. بعد یه زنه اومد نشست کنار من.

من هرچی خودمو کوچیک می کردم و فرو می رفتم تو یارو بغلیم، بازم کامل چسبیده بودم به زنه، جوری که گرمای بدنشو حس می کردم.

ایشون هم دریغ از یه خرده جمع و جور کردن خودش، داشت با گوشیش حرف می زد و انگار و نه انگار.

خب لامصب رعایت کن، منه جوون 23 ساله یه آستانه ی تحمل دارم نمیشه که من فقط رعایت کنم و تو هیچ کاری نکنی.

در مورد حجاب نظرم این نیست چون دست خودمه که نگاه کنم یا نه ولی تو تاکسی نمی تونم که تغییر سایز بدم تا به بدن طرف نخورم.


قشنگ یه وسوسه ناجور آدمو احاطه می کنه. 

یکی که زود تسلیم میشه معلوم نیست چیکار کنه.

می خوام بگم مواظب باشید.

اون حیوون درون آدما یه دفعه از غل و زنجیرش درمیاد بیرون کارای خطرناک می کنه. دیگه کسی رو نمی شناسه تا وقتی کارش تموم میشه و سیر میشه، اون وقته که آروم میشه و عقل طرف میاد سرجاش و میاد میبینه ای دل غافل، چه گندی زده و زندگی خودشو و یکی دیگه رو خراب کرده.


آشفتگی ذهنی

تنها کار مهمی که باید انجام بدم کنترل بچه ۵ ساله درونمه.

از دیشب به شدت باز رفته رو مخم.

دلیلشو می دونم.

ولی نمی تونم اجازه بدم بیشتر رو مخم باشه.

امتحانای سخت، ارائه و ... ریخته رو سرم

از اینا مهمتر، مسیر زندگیم هنوز نامشخصه.

معلوم نیست چیکار باید بکنم؟

بمونم اینجا، برم اون ور آب. کار کنم، نمی دونم و به شدت این چند مدت گیج میزنم.

البته که الان وقت مناسبی برای گرفتن همچین تصمیماتی نیست.

الان تحت فشارم، ماه رمضون هم هست، آستانه تحملم پایینه.

نتیجه گیریای دور از ذهن می کنم.

ولی بالاخره باید مسیرمو مشخص کنم.

آماده کردن ارائه عذاب آورترین کار دنیاست

فااااااااااااااااک

-_-

این چند روزه نصف وقتم به خواب گذشت، نصف دیگش تو دست شویی گذشت خخخ

 اینقدر ناجور که معده نموند برام.

چرا حالم خوش نیست؟؟؟؟؟