10

+اومدم دوباره بگم که کراش فقط Emily Blunt *___*

خییییلی خوبه لامصب :((

خیییللللیییی

9. امیلی بلانت *___*

عاشقتم Emily Blunt *_____________*

8.ولنتاین ://

+شما همین الان برو توییتر، همه دخترا فاز چسناله برداشتن که ای وای، هااای

هیچکی نیست بهمون کادو بده و ازین کسشرا ://

انگار عمه من بود که به هر کی سمتش اومد تنگ بازی در آورد و گفت فازمون بهم نمی خوره و ازین مزخرفیجات


+قبل اینکه یکی رو رد کنین، اول سعی کنین بشناسینش :|

فرصت بدین به طرف مقابلتون نه اینکه تصور کنین چون قراره دقیقا خود  برد پیت با همه ثروتش بیاد و بهتون پا بده، آدمو رد کنین :||


+می دونین چی میشه آخرش؟

آخرش درگیر یکی میشین که وابسته تون می کنه (با هررر روشی) استفادشو میبره ازتون و میره پی کارش.


+مسخره ها



7

گوشیمو ریست فکتوری کردم و بسیااااار سسکی شده *____*

6

لعنت بر دندان بی عقل، عقل :|

5.

+چقدر سخت می گرفتم زندگی رو

به خودم خیلی چیزا رو بدهکارم، خییلی

به خودم خیلی سختیای الکی دادم که اصن اهمیت نداشتن


+سعی می کنم بهتر باشم، راحتتر باشم، به هر چیزی اندازه اهمیت واقعیش اهمیت بدم...


+کمالگرایی دشمن آدماست


4.دهن درد :((

+لثه م چرک کرده

دندونم عقلم هم داره در میاد :||

کل فک و دهنم تو عذابه :((

یه غذا الکی هم سختمه خوردنش

خدایا

3.

+میگم بد نباشه اصن هیچ کتابی معرفی نکردیدا ://

2.رمان معرفی کنید بهممم ://

+به شدت احساس می کنم که باید کتاب داستان و رمان و اینای خیییلی جالب بخونم، منتها هیچ ایده ای ندارم

معرفییییییییییی کنید، ممنون!


بخش نظراتو باز گذاشتم که اگه رمان یا داستان جالبی خوندید معرفی کنید.

ممنون میشم ازتون، 

پایدار باشید *___*


+زیاد نوشتنم بابت اینه که وبم بیاد تو وبای بروز شده


+بعدا نوشت:

اووووپسسسسسسسس

تو تنظمیات تایید  نزدم و نظرات همچنان بسته مونده بودن

1. از سری علایق من

ولی الان فهمیدم دوست دارم ساعت ها بشینم لپ تاپ و قطعات کامپیوتر و .... رو تو نت ببینم و ذوق مرگ میشم هر دفعه *___*

بشینم قدرتاشون رو ببینم، اینکه با هم چطوری میشن، لپتاپا سخت افزارشون چه شکلین، قیمتاشون، رنگشون، کیفیت تصویر، سی پی یو شون، کارت گرافیک .......

اصن فقط دوست دارم یکی باشه بشینم ساعتهاااااااا باهاش اینا رو ببینم و حرف بزنم در موردش


+بالاخره تصمیم گرفتم و غلبه کردم به اینکه از اول شماره نذاشتم برا پستام، دیگه نباید شماره بزارم و اینا،و ازین به بعد اگه خدا بخواد شماره میزارم

یه خرده هم باید به این حس کمال گراییم غلبه کنم و به خودم بگم حالا که از اول شماره نذاشتی، چیزی هم نمیشه، مطمئن باش

یا اینکه اشتباه شماره هم بزاری اتفاقی نمی افته ://

ترم جدید، ماساژ، حس خوب!

+از شروع ترممون که از شنبه همین هفته بود و بعد یه مدت تعطیلات برگشتم دانشگاه و آزمایشگاه، یه جوری بودم.

بازم همون حس عجیب درموندگی و نفهمیدن و ترس و .... اصن هر چی که اسمشو بزارین دوباره و مثل 4 سال گذشته بهم هجوم آوردن.

حس بی کسی، حس تنهایی، ...

خیلی تلاش کردم که به موضوع منطقی نگاه کنم و سعی کنم تلقین نکنم  که قرار دوباره بلایای سالهای قبل بیاد رو سرم.

+ازین که مجبور بودم سرکلاسی برم که یه بار حذفش کرده بودم هم خیلی حس بدی داشتم.


همه اینا حالمو بد کرد برا 2-3 روز اول.


+اما، من همون کاری رو کردم که همیشه می کردم.

تظاهر به اینکه هیچی تغییر نکرده و من همون آدم عوض شده ی چند ماه اخیرم.

هیچی عوض نشده، چیزی برا نگرانی وجود نداره

نشستم اولویت هامو برا 6 ماه آینده نوشتم و اینکه قرار چیکار کنم.

نذاشتم هی تو ذهنم این باور تکرار بشه و بهش فکر کنم که اره، باز انگار قضایای سالهای پیش دارن تکرار میشن، سندرم بین دو ترم ://


+به تعاملات اجتماعیم ادامه دادم.

با دوستام بازم مثل قبل گفتم و خندیدم و بیرون و رفتن و کارای دیگه


+برگشتم به حالت قبل و حتییییی پرانرژی تر!


چیزایی که فهمیدم:

1. هیچوقت تعامل اجتماعی نباید کم بشه.

آدم اگه بخواد دیوونه بشه می تونه ارتباطش رو با دیگران قطع کنه و تو خودش فرو بره

2.ماساژژژژژژژژژژ

ماساژژژ خییییییییییلی مهمه!!

دوستم خداروشکر خییییلی خوب ماساژ میده، اصن دستاش شفاست این بشر

یه خرده که ماساژ میده اصن کل انرژی منفی بدنم از بین میره.

انگار اون خمودگی و یخ زدگی بدنم از بین میره و میشکنه.

انگار انرژی به بدنم تزریق میشه

انگار حال بدم از بین میره


+دوستان، حتما و حتما یکی رو داشته باشین که ماساژتون بده!

من اگه هم این دوستم بعدا پیشم نباشه قطعاااااااا میرم پول میدم که یکی ماساژم بده *___*

+به معیارای زن ایده آلم یکی دیگه اضافه شد:

باییییید بتونه خوب ماساژم بده :)))

دخترایی که خوب بلدین ماساژ بدین، خلاصه بختتون باز شد

1. انتظارات از دیگران

+چیزی که این چند روزه متوجه شدم، اینه که مثلا اگه اطرافیانم صدای آهنگ شون بلنده، خیلی راحت و با لحن آروم می تونم ازشون درخواست کنم که صداش رو کم کنن، و برخلاف تصور ذهنی من که شاید ممکنه بهشون بربخوره یا ناراحت بشن، خیییلی راحت این کارو انجام بدن


+یه چیز دیگه هم هست اینه که نباااااااید آدم خودشو دست کم و کم اعتماد به نفس بگیره و فک کنه ارزش نداره و نباید از دیگران درخواست کنه یا تحمل کنه یا اینکه فکر کنه دیگران ناراحت میشن یا کلا خودشو اذیت کنه.

راحت ولی صد البته محکم باید درخواستشو بکنه از دیگران.


+دیگران تا وقتی ازشون یه درخواستی رو نکنی، هیچوقت علم غیب ندارن که اره دارن تو رو اذیت می کنن یا نه

تعارف کردن هم تو این موارد واقعا باید ممنوع بشه چون به خودت ضرر می رسونه

اگه چیزی رو میخوای بدون تعارف بگو


+نه گفتن! خیلی خوبه. البته که بعضی وقتا میان گیییر میدن بهت و میگن فلان کارو بکن ولی تا حد امکان نه بگو!

البته که باید یه وقتی رو آدم اختصاص بده به اینکه به دیگران وقت بزاره ولی در حد معقول و اون هم توی مدت زمانی که برنامه ریخته، نه بیرون از اون.



و زمان می تازد

+همش یک ماه و نیم تا عید :/

هی روزگار


+ولی خیلی خوبه آدم صداهای امیدوار کننده داشته باشه تو خودش

مثلا وقتی تو  هفته مونده بود به امتحانا و من عملا هیچی نخونده بودم، اصن تو طول ترم هم نخونده بودم، و خییلی استرس داشتم و می گفتم چیکار کنم و اینا،یه صدایی می اومد تو ذهنم که ببین، مهم نیست، هیچ کدوم اینا مهم نیست.

بالاخره بازم این چند هفته تموم میشه و میبینی که استرست  فقط و فقط به خاطر این شرایط و درسای نخونده ست و وقتی تموم بشه، استرسی هم نداری.

این صدا آرومم می کرد و خییلی آروم تر درسامو خوندم.


اولین ترمی بود که استرس چندانی نداشتم، اذیت نشدم و به همه چیز هم رسیدم.

خودخوری، نشخوارفکری، محکوم کردن خودم، چرا فلان کارو کردم، چرا نکردم و ... هم خداروشکر خیلی کمتر بود.


+شکرت خدا :))


دلیل این تغییرات:

1.ایجاد یه سری عادت های جدید توی زندگیم

2.مصرف دارو


+هیچوقت لازم نیست مثل همیشه باشم، خودمومجبور کنم تو یه شرایط مشابه، مثل قبل عمل کنم. بدون اینکه سعی کنم مثل قبل خودم، کامل باشم، خودمو رها می کنم و میزارم که هر جوری که خواستم عمل کنم...


+ومن الله توفیق :))

خونه...

+نشستم تو تراس خونه مون

برگا ریختن، درختا لختن

هوا سرده

یه خرده ابر تو آسمون هست

رنگا اکثرا خاکستری و آبی ان

یاکریم و گنجشک و اینا تند تند پرواز می کنن و صداشون هر از چندگاهی میاد

صدای ماشینا، صدای کامیونا، هرگز قطع نمیشه. نه شب، نه صبح، نه هیچوقت.


+یه لحظه به خودم اومدم و دیدم من چقدر اینجا خاطره دارم.

چقدر حس خوب دارم.

چقدر می تونم بشینم تو جای جای خونه و تراس و حیاطمون بدون اینکه موبایلینا دستم باشه و حوصله م سر بره

چقدر خونه خودِ آدم خوبه

از وقتی به دنیا اومدم تو همین جا بودم.

چقدر همه چیز آشناست. 

اینجا محدوده ی آرامش منه.

با کوچه هاش، خیابوناش، پارکاش، مغازه هاش...

با همه جای این شهر خاطره دارم.


+همیشه که برف میاد، هنوزم حتی!، بدو بدو میرم از پنجره کوچه رو نیگا می کنم و از چراغ تو خیابون وقتی هیچکس متوجه برف نمیشد، من می گفتم داره برف میاد و چقدر ذوق می کردم که شااااید اینقدر بیاد که تعطیل شیم!

البته برا تعطیلیش زیاد نبود، کلا از خود برف خوشم میاد.

ازینکه زیر برف دفن شه شهر، همه چیز مختل بشه، همه جا سفید شه


ازینکه برف خیییییلی ریز با باد تو هوایی که سوز داره بزنه و کولاک کنه و نتونی نفس بکشی!

دونه های برف بخورن بهت و سوزشش رو روی صورتت حس کنی

ازینکه آسمون قرمز شده و تو هنوزم دلیلش رو نمی فهمی...

می تونم ساعت ها، ساعتهااااا زیر همچین برفی راه برم و کیف کنم و لذت ببرم.

من زنده میشم تو اینجا، تو این برف، تو این شهر، تو این خونه...


من برا ایناست که شهرمو دوست دارم...


چرت و پرت نوشت :/

+خلاص شدم!

بالاخره

دوست دارم فقط بنویسم.

اصن تایپ کنم.

نمی دونم چرا ولی دوست دارم تند تند تایپ کنم.

+اصن هیچ موضوعی هم برا نوشتن تو ذهنم نیست ولی خب این دلیل نمیشه که از هیچی و هیچکس ننویسم. 


+بزارین بگم از برنامه هام.

برا 5 سال آینده برنامه ریزی کردم.

سربازیم رو هم احتمالا همون کسری خدمت بگیرم به جا پروژه ی نخبگان.

تو 5 سال آینده مشخص کردم باید کجا باشم و چیکار کنم و با کی باشم.

موقعیت اجتماعیم باید چی باشه.

همه اینا هم به خاطر لطف یه دوستی هستش که خیلی وقته باهاش آشنا شدم.

کمکم کرد، روشن کرد آیندمو.

ایشالا که هر جا باشه همیشه توی خوشی و آرامش باشه.