22.

از همین الان حوصلم داره سر میره :/

برای اولین باره که دوست دارم هر چی زودتررررر تموم شه این تعطیلات طولاااااااااانییییییی

21. یادت باشه

یادت باشه اگه دلشوره داری، گم نشی توی دلشوره  ت

کافیه می دونی چیکار کنی؟ 

این که بشینی و فکر کنی چرا دلشوره گرفتی، یه جا بنویسیش و تمام.

اگه راه حلی داره براش کاری کن، اگه نه، خییلی راحت اجازه بده دلشوره بیاد و بره بدون اینکه بهش فکر کنی


+دلشورم برا اینه که یعنی آیا ممکنه وضعیت همین جور بمونه؟؟

یا اینکه ممکنه همه چی گند بخوره بهش و بیوفتم تو سرازیری؟؟

اصولا زندگی‌نوسان داره ولی دامنه ی نوسانات دست خودمه


+اون سیستم آبرسانی که درست کردم ممکنه اینقدر آب بده به گلدونا که اب سرازیر بشه

خب محتمل نیست چون که زیرشون ظرف گذاشتم، یه سینی هم بازم زیرشون، 

دوم اینکه تبخیر و اینا هم میشه آب، فضا بزرگه، جلو آفتاب هم هست

فوووووقش اگه سرازیر بشه چی میشه؟؟ 

هیچی!

رو میز خیس میشه، بعد ممکنه بریزه رو موکت ماننده که اونقدرا هم ارزشمند نیست و اینا، زیرشم که سرامیکه

فووووقش همینه در بدترین حالت ممکن

احتمالش کمه به نظرم 


+کارای آزمایشگاهیم رو هنوز‌شروع نکردم، البته من از وسطای بهمن دنبالش رفتم ولی تا طرف مواد اولیه رو تهیه کنه سال تموم شد.


+سربازییه کوفتی!

پروژه ی کسر خدمت، ۲ تا در عرض ۱۶-۱۷ ماهی که وقت دارم تا قبل سربازی رفتن

20. بالا آوردم...

+هیچی سرجاش نیست

تو اتوبوسم، یه پیرمرد ۵۰-۶۰ ساله شاگرد رانندست و داره خوراکی‌ پخش می کنه

حتی رو پاهاش بند نیست

به زور راه میره اصن

آدمایی که سمی ازشون گذشته به زور توی قسکت بار سوار شدن، بهتره بگم دراز کشیدن، 

از یه ور صدای بچه میاد

از یه ور یکی بلند بلند صحبت میکنه

کارتون خوراکیا پاره میشه

از دست پیرمرد می افته

اتوبان غوغاست، شلوغه، راه نمیره 

هوا توی‌ اتوبوس گرمه، مزخرف‌ گرمه

بوی موتور میاد، گرمای‌ موتور رو حس‌می‌کنم

یکی به طور‌وحشیانه ای داره تخمه میخوره و صداش تو گوشمه

یکی پیرزن آب میخواد، ولی‌ آب معدنی نمونده و من برا خودمو میدم بهش

+سروصدا زیاده، کسی ساکت نمیشه

کسی به این فکر نمیکنه که چرا هیچی سرجای خودش نیست

+قبلتر، توی پایانه...

از هر طرف آدم میریزه، همه نوع آدم هست‌.

آدمایی که نیگاشون میکنی و تعجب می کنی

نمی دونم چرا تعجب

شاید به این خاطر که متوجه نیستن، 

خودمم نمی دونم  متوجه چی

دوست ندارم که در مورد دیگران اینجوری فکر کنم

فکر کنم که گم شدن

منم خودم گم شدم، پخش و پلام

گم شده تو زمانم، تو خودمم...

به قیافه ها نگاه می کنم، همون لحظه از روی قیافشون قضاوتشون می کنم

بعد به خودم میگم که، چرا قضاوت می کنی؟ 

وقتی که دیگران هم تو رو قضاوت می کنن از روی ظاهرت و نمیفهمنت


+لپ تاپم تو کیفم بود، روی ساکم. تو اتوبوس از روی ساکم افتاد و یه چرخ زد.

دلشوره گرفتم، نکنه چیزی شده باشه براش؟؟ 


+دلشوره هامو کنار هم میزارم

بنیان اجتماعی  که وجود نداره تو پایانه، هر کی از یه جاییه، هیچکس ساکن اونجا نیست، همه بالاخره دارن میرن از اونجا

هیچ قواعد اجتماعی‌ای نمیشه تعریف کرد اونجا، چون همه چی درهمه


و منم اون کنار واستادم و انگار دارم زندگی رو بالا میارم...



19

+بی هیچ حس و حالی برای نوشتن

اتفاقات زیادن ولی کو نای نوشتن...


18. سابق...

+سابقا هستن

سابقا هم آدمن

امروز یکی رو که یه مدتی درگیرش بودم و بعد قطع رابطه کردیم رو دیدم

تو محوطه دانشگاه، داشت با یه پسره غذا می خورد.

وانمود می کرد که منو ندیده ولی خب من سرعتم زیاد بود و داشتم می رفتم سمت سلف و سریع از کنارشون رد شدم.


+والا موقعی که با من ارتباط داشت خیلی حساس بود کسی نفهمه، حتی زنگ زدن بهش رو هم ازم دریغ می کرد، یحتمل چون تو خوابگاه دیگران بهش گیر میدادن که اره داری با کی می حرفی

فلان جا قرار نزاریم، فلان جا می بیننمون و این چرت و پرتا


+چی داده بهش که من نمی تونستم بدم؟

چی دیده توش که تو من ندیده؟


+می دونی فکر کنم هر کسی یه تجربه هایی رو نیاز داره تا خودشو بهتر بشناسه، افکار، رفتار، شخصیت خودش و ... رو توی رابطه بهتر بشناسه

همون طور که من خییلی برام مفید بود و فهمیدم کجاها اشتباه می کردم

آماده تر شدم و فهمیدم چیکار کنم و چیکار نه


+سابق ها اومدن و رفتن، اونها هم زندگی می کنن مهم اینه که قبول کنیم راهمون جداست و یکی نمیشه.

منطقی فکر کنیم و احساسی رفتار نکنیم.

سر خودمون رو شیره نمالیم و الکی فکر و خیال نکنیم.

به چیزی که هست فکر کنیم نه اون چیزی که نیست یا رفته یا اصن نیومده.


+اول خودمون برا خودمون مهم باشیم...


17. رئال...

+ای خدا چرا آخه :/

این چه خفتیه رئال دچارش شده آخه

حالم بهم خورد، اصن ناجورم

چرا باید این شکلی بشه؟؟

اصن نمی فهمم...

غمگینم، غمگیییییینننننن

16. قمر در عقرب :/

+خیلی اوضاعم بد شده

اصن تمرکز ندارم، نمی دونم دارم چیکار می کنم


دندونم باید عصب کشی بشه.

موقعی که تو درمانگاه بودم دیدم هزینه ها چقدرررر وحشتنااااااک بالاست :/

بعد حالا من بیام ازدواج کنم تو این شرایط؟؟ که به زور از پس هزینه های خودم برمیام؟؟؟


+یه چیز دیگه هم باعث شد بیشتر فکر کنم.

اصن من تو مسیر درستی هستم؟ از لحاظ پول درآوردن و اینا؟

زندگیم رو می تونم تامین کنم؟؟

قطعا نههه اگه همین جوری بمونه اوعضام


+پس چی کار باید بکنم؟ اصن برنامه ندارم برا اینکه که باید چیکار کنم تا خووووب بتونم پول دربیارم

برنامه ریزیم خیلی بد شده، اصن ندارم که بد بشه

هی می خوام بکنم ولی نمی کنم نمی دونم چرا

هنوزم رگه هایی از کمالگرایی مونده تو وجودم

برای استارت پروژه و خوندن مقاله های مختلف و فهمیدن یه موضوع کلی مشکل دارم

نمی تونم دسته بندی کنم که چی رو بخونم چی رو نه


-___-


+اوضاع باید خوب بشه، اوعضاع محکومه با این که بهتر و بهتر بشه...

15.

+یعنیا، قشننننگ یه موقعی همه چی به هم میریزه که صدتا کار دیگه هم داری :||

همه چی با هم خراب میشهههههههههههههه


14.Life is Strange

+ولی اینکه من کسی رو ندارم که این وقت شب باهاش صحبت کنم و مجبور باشم فقط تو اینستا چرخ بزنم خیلی نامردیه

نمی دونم چرا نمیشه، کجای کارو اشتباه می کنم.


نمی دونم، واقعا نمی دونم.

درکش برام سخته می دونی چرا؟

چون کسایی که فکر نمی کردم و بهشون نمی اومد هم با یکی هستن. 


+شاید تایپ دوستی و اینا نیستم

استیصال

درموندگی

خستگی

.

.

.


+هر کی به من میرسه انگار یه جوری میشه.

اون قدرم درمونده نیستم البته که هر کی از راه اومد برم مخشو بزنم و اینا

تو همین مدت کم، بودن رابطه های هر چند سطحی که خیلیم خوشحال بودم از تموم شدنشون.


++اینم می خواستم بگم.

آدم تغییر می کنه.

آدمیزاد می تونه تغییر کنه

سال پیش این موقع هاوقتی اصن به دوستی و رابطه داشتن با دیگران فکر می کردم به شدت حالم از خودم بهم می خورد و اصن نمی تونستم خودمو تصور کنم با یکی دیگه

الان  ولی، بعد یه سال، با انتخاب خودم وارد رابطه میشم، بدون اینکه عذاب وجدان بگیرم یا هر چی.

خیلی از جنبه های دیگه ی زندگیم هم همین جوری متحول شدن.

خدارو شکر که  18 تیر ماه سال 97 شروع تغییر مسیر زندگیم بود.

Life is indeed Strange...

13.تکرار روزهام...

+می دونی، فک می کنم شکستن قلب واقعیه

حسش می کنم، شاید نشکسته باشه ولی دردشو حس می کنم...

می فهمم دردشو، از قبلم شروع میشه میره به سمت نوک انگشتای دست چپم.

نمی دونم، خوبه بده ولی یه چیزو می دونم،

خواستن می تونه نتونستن هم باشه.


+چقدر بخوام، چقدر دنبالش برم، چقدر تلاش کنم، 

چقدر وقت بزارم، چقدر مواظب باشم، چقدر امید داشته باشم، چقدر اذیت بشم، چقدر قلبم سوراخ بشه، چقدر درد بکشم،

چقدر چقدر چقدر، ولی نرسم؟

بریدم، بسه، به خدا بسمه

خسته شدم

نمی خوام هیچ کدومو نمی خوام

لعنت به همتون

همتون برید گم شید

لعنت به من که دنبال کسایی مثل شما بودم، وقتی که می ذاشتم برا شماها

از تک تک لحظه هایی که گذاشتم برا یه عوضیایی مثل شما نمی گذرم، از هیچ کدومش نمی گذرم 

لعنت به شما که هر دفعه همتون آخرش یه نتیجه دارید برام، جمع شدن اشک تو چشمام...


+هی آنه، تکرار غریبانه ی روزهایت چگونه گذشت؟

...

12. درهم مزخرف نوشتِ چرت و پرت طور ://

+بعد از چند روز نوشت...


+هفته قبل یه موضوعی پیش اومد، هفته اول یه گروهی تشکیل دادیم تو کلاس، 2 هفته بعدش یه سری دیگه هم اضافه شدن، من رفتم با اون نفرات اضافه شده هم گروه شدم، بعد نگو به این قبلیا برخورده، بعد جالب اینکه 2 روز بعدش از دهن یه فرد دیگه کلا شنیدم که رفتن پشت سرم حرف زدن و چرت و پرت گفتن و اینکه نامردی کردم تو حقشون و اینا :/


+بعد امروز بهشون بعد کلاس گفتم که این حرکتتون که میرید پشت سر آدم حرف می زنید اصلا جالب نیست و اگه مشکل دارید بیایید با خودم صحبت کنید و اگه هم ناراحت شدید ازتون معذرت خواهی می کردم، منتها حرکتت اصلا خوب نبود.


بعد بهشون برخوردااااااا

یعنی هی می گفتن کی گفته کی گفته کی گفته؟؟!! 

اصن نمی ذاشتن حرف بزنم :/

هی توجیه و اینکه نه ما الان بدهکار شدیم الان و فلان و بیسار


بعدم که نمی ذاشتن حرف بزنم، هی هم می خواستن زودتر برن و بحث نکنن باهام

به نظرم آدمی که بهش توهین شده باشه یا فک کنه بهش ظلم شده یا توهین یا هر چی، میاد و وامیسته از حقش دفاع می کنه (اگه که احساسات بهش غلبه نکنه و گریه نکنه و اینا) نه اینکه فقط سعی کنه فرار کنه و بره

بعدم قیافه می گرفتن و تیکه مینداختن و اینا، بهشون گفتم این کارا رو هم می کنید، گفتن نههههه کی تیکه انداختیم یا قیافه گرفتیم :/

یعنی چیییی؟؟؟ خب آدم متوجه میشه قیافه تون کی.ری میشه دیگه! یا اینکه تیکه میندازید!

صبح رسیدم سر کلاس به یکشیون سلام دادم، بعد گفت تو آدمی :/

اَی کی.رم دهنتون که اینقدر کی.ری بار اومدید مزخرفا ://


+اصن از یکی ازینا از همون 6 سال پیش توی کارشناسی هم حالم بهم می خورد، شانسم همه مزخرفا رفتن، این یدونه تحفه مونده ولمون نمی کنه

حالا خوبه خیر رسوندما اینقدر بهش تو این مدت ولی قشنگ گربه صفته

هر وقت نیاز بهت داشته باشه هست.


+حس بد

حس بد

حس بد

حس بد

حس بد

حس بد 

حس بد

حس بد

حس بد 

حس بد

حس بد 

حس بد

حس بد

حس بد 

حس بد

حس بد

حس بد

حس بد 

حس بد 

حس بد

حس بد

حس بد

حس بد

حس بد

حس بد

.

.

.

.

.

11

+این چند روز فقط خوردم :/

چرت و پرت دیگه

هر چی دستم می اومد

شانسم چرت و چرتا هنوز ارزونن ولی گوشت کیلو 100 تومن :/

بعد جالبه که یه نوع سوسیس هست نوشته روش 55 درصد گوشت، کیلویی 25 تومن :||

خب این باید کم کم کیلو 55 تومن باشه نه 25 تومن

معلومه چی میریزن توش


+الانم دل درد دارم :/


+اون روز از خیابون 60 ام یوسف آباد پیاده اومدم تا انقلاب.

بعد گفتم برم ببینم فنی چه خبره، دیدم بعله جشن فارغ التحصیلین فنی عه

بعد دوستامو دیدم و یه خرده دندون رو جیگر گذاشتم، عجب پذیراییه خوبی کردن :))

حال کردم واقعا

آخرشم حسین علیزاده اومد اجرا کرد، از سنتی از خوشم نمیاد ولی با این حساب خوب ریتمو تشخیص میدم و رفته بودم تو ریتمش

بعدشم خیلی طولانی شد اجراشون، ده و ربع شب دیگه خسته شدم برگشتم.


همینا

+اینقدر که بی حوصله بودم امروز، اینقدر که هی رفرش کردم، بازی دانلود کردم و بازی نکردم، فیلم دان کردم ولی ندیدم که دیگه وااااقعا حوصلم داره سر میره :((

پوکید :/

+حوصلم رو میگم :((

بیایید بگیدچیکار میکنید تو روزای تعطیل وقتی حوصلتون سرمیره یا تایم آزاد زیاد دارید و اینا


+تفریحات یه نفری‌منظورمه :/

فعلا از دلبر و کراش و یار و کوفت و زهر مار هییییچ خبری نیست :||


+دیروز رو با زوووور گذروندم ولی امروز و فردا کلا دستم خالیه و هیچ ایده ای‌ندارم چیکار کنم