چیزی که چیز نیست :/

+خیلی وقتا به این فکر می کنم که ما انسان ها، تو جواب دادن به مشکلاتمون اشتباه می کنیم. راه حل هایی که ارایه میدیم به طرز مسخره ای پیچیده ست و به جای اینکه سعی کنیم راه حل ساده تری ارایه بدیم، میشینیم رو همون راه حل قدیمی کار می کنیم تا اصلاحش کنیم یا بازدهیش رو بالا ببریم.


به نظرم این کار یه تلاش اشتباهه. اگه هم اشتباه نباشه، فقط و فقط یکی از بی شمار راه های ممکنه که میتونست در جواب اون مسئله داده بشه.


مثلا تا حالا به این فکر کردین که تو بازی فوتبال، میشد به جا یه توپ، 2 توپ همزمان با هم توی بازی باشه؟ قوانینش چقدر فرق می کرد؟ اصلا همین قدر جذاب می بود؟

حالا معلوم نیست یکی خوشش اومده با سنگ گرد و اینا اول بازی کرده بعد دیگران هم باهاش بازی کردن بعد کم کم شورع کردن به این بازی کردن قوانین دادن.

یعنی از میلیاردها روشی که می شد فوتبال بازی کرد و قوانین براش گذاشت، ما فقط و فقط یک روشش رو گرفتیم و بردیم جلو و هی تبصره و قانون و ... هم براش میزاریم.

جالب میشد اصلا یه شکل دیگه باشه فوتبال، مگه نه؟؟!!

مثلا بازیکنا حق داشتن فقط تو خط مستقیم بدون! این خیلی تغییر ساده ای.

مثلا زمین میبایست شیب 45 داشته باشه، شبیه ذوزنقه باشه با ابعاد مشخص و گوشه ها هم دیوار داشته باشه، توپ اگه میرفت اوت هر تیمی که توپو اوت کرده باید پنالتی میداد، بعد پنالتی هم مثلا این جوری بود که دروازه بان لازم نبود کاری کنه فقط باید سرعت توپی که به سمت آسمون زده میشد رو تخمین بزنه :||||

بعد اگه بازیکن طرف مقابل می تونست به 3 زبون زنده دنیا حرف بزنه و 65 تا پشتک بزنه گل قبول نمیشد!!!!!

چقدر عجیبه این تصویر!

من مطمئنم اگه مسیری که ماها طی کردیم فرق می کرد و فوتبال (یا هر چیزی که اسم بزاریم روش! مثلا خیزحث!!!) این شکلی که تصویرش کردم میشد، این فوتبالی که ما الان داریم هم به همین اندازه مزخرف و بی معنی به نظر می اومد.


+حالا یه سوال مطرح میشه.

آیا اصلا میشد فوتبال همچین شکلی بشه؟ 

اصلا با چیزایی که وجود داره تو این دنیا، مثل سنگ، آب، آبشار، کوه، گل، حیوانات، آدما و شکلشون و فرهنگاشون و تفکراتشون و کلا هر چیز واقعی و غیر واقعی و ذهنی، آیا همه اینا باعث شدن ماها به این سمت بریم که فوتبال رو به همچین شکلی که داریم، داشته باشیم؟ یا اینکه شکل دیگه ای از فوتبال می تونست وجود داشته باشه و ماها صرفا انتخاب کردیم که فوتبال رو این شکلی داشته باشیم؟؟

+حالا با این تصوراتی که ما داریم و چیزایی که دیدیم تا حالا، یه پرسش بنیادی تر مطرح میشه.

ماها می تونیم چیزی رو تصور کنیم که نه دیدنی، نه حس میشه کردش، نه میشه فهمیدش، نه ابعاد داره، اصلااااا چیزی ما نیست. اصلا وجود براش معنی نداره. اصلا جوری نیست که بخوای توصیفش کنی. اصلا چیزی به عنوان ویژگی که باعث میشه یه چیزی بشه توصیف کرد یا در موردش حرف زد رو نداشته باشه.

نمیشه!

یه خرده فکر کنین به چیزی که چیزی نیست. نه از دنیای دیگه باشه، یا اینکه جای دستا و پاهاش عوض شده باشه یا اینکه 53 تا گوش داشته و با چشمش راه بره.

نه منظورم این نیست. 


+به نظرم ذهن ما خییلی هم محدوده. یه خرده که بخوایین حتی فکر کنین به این مساله، دیوونه میشین!!!

احساس می کنین ذهنتون به یه مرز میرسه که نمیتونه ازش رد بشه. اصلا شاید چیزی که میگم ذهن نخواد! اصلا نیاز به تصور کردن نداشته باشه! یعنی نیاز به ذهن و فکر و ... نیاز نداشته باشه، چیزیم نیست که در موردش بشه گفت نیاز در موردش صدق می کنه یا نه!


+واقعا داره کلم میترکه بدون شک نصفه شبی!

یعنی چیزی رو بخواییم فرض کنیم که هر چیزی که می دونیم و نمی دونیم، در موردش صدق نکنه! اصلا چیزی نباشه که بهش بشه ویژگی داد! اصلا چیز نباشه! اصلا نباشه! اصلا.........


تونستم حداقل یه خرده منظورمو برسونم؟؟

برای خودم مبهمه فهم چنین چیزی که امکان فهمیده شدن نداره.

فرض کنید یه حد داریم که یه ایکس داره، و این حد این شکلیه که داره میل میکنه به سمت نداشتنه هیچ ویژگی که ما می فهمیم و نمی فهمیم، بعد که به سمت 0 ویژگی میل می کنه، کم کم خود حد رو هم ازش بگیریم، ایکس رو هم بگیریم، مفهوم میل کردن رو بگیریم، و آخرش هیچی نباشه که در موردش حرف بزنیم. انگار در مورد هیچی حرف نمی زدیم!


مطمئنا چیزی نفهمیدید!!