کاش بودی...

+دوست داشتم که الان اینجا بودی.

کنار من، روی این تخت دراز کشیده بودی.

روبروی همیم.

به هم دیگه زل زدیم.

دارم چشای خوشگل قهوه ایت رو نگاه می کنم.

چرا ازشون سیر نمیشم؟

دستمو می زارم روی صورتت.

پوستت نرمه، لطیفه.

چرا من ازش سیر نمی شم؟

نگاه به بینی ت می کنم که باهاش نفس می کشی.

چقدر دلنوازه. 

هر بار که نفس می کشی سینه ت بالا و پایین میره.

تا ابد می تونم نگاش کنم.

چرا سیر نمیشم ازش؟

تو برمی گردی و حالا پشتت به منه.

منم تو رو از پشت بغل می کنم.

دستامو دور سینه ت قفل می کنم.

می خوام بهت بگم که، من اینجام، من هستم، من کنارتم.

حرف بزن، چیزایی که ناراحتت کرده رو بهم بگو.

بدنت رو لمس می کنم.

نرم و صاف و لطیف.

موهات دقیقا جلوی بینی مه.

غرق شدم توی بوی موهات.

موهای خرمایی رنگ زیبات.

موهای بلندت.

موهایی که پریشونه و پخش و بلاست همیشه ولی تو نشستی و اجازه دادی برات ببافمشون.

چه حسی از این بهتر؟

چرا از اینا من سیر نمیشم؟


+دستمو می برم سمت گردنت.

تو خوشت میاد.

همیشه دوست داری دستم رو گردنت باشه.

شاید لذتی بالاتر از این برات نباشه، و شاید هم برای من.


+دوست داشتم الان اینجا بودی، الان اینجا بودی.

اینجا بودی تا برای همدیگه می بودیم.

البته که باشی هم ازت سیراب نمی شدم.

ولی الان که نیستی تشنه تر از همیشه ام...