رفته...

+اینکه آدم یکی رو که رفته به خودش یادآوری کنه، دنبال نشانه هاش باشه، عکسشو ببینه، بره تو صفحه ش، بره تو وبش، آهنگایی که اون دوست داره رو گوش بده و ....

مثل این میمونه که هر روز بره قبرستون، قبر یکی رو که میخواد فراموش کنه ببینه، بشورتش و بشینه ساعت ها بهش فکر کنه.

با هر بار شستن قبرش، یادشو برا خودش تازه میکنه و خاطرات و اتفاقاتش رو که گرد زمان روشون اومده رو می شوره و تازشون می کنه...


+آگاه باشیم، فقط هر بار که خواستیم کسی رو فراموش کنیم، راحتترین کار اینه که نشانه های طرف رو از بین ببریم.

نشانه هاش رو که کم کم نبینیم، مثل این میمونه که روی قبر یه عالمه خاک بیاد و کلا محو بشه.

بعد یه مدت می فهمیم که عه، یه زمانی من درگیر این بودم؟!

خیلی راحته، خیلی راحته فقط اگه آدم بخواد و زجر نده به خودش.


+یه پیجی بود، نوشته بود خیلی وقتا حتی تظاهر بکنی به یه چیزی با اینکه می دونی درونت آشوبه، بعد یه مدت تظاهرت به واقعی میشه.

می دونی؟ یعنی احساسات به افکار و افکار به رفتار تبدیل میشن، و برعکسش هم اتفاق می افته. رفتار هم به افکار و افکار به احساسات تبدیل میشن.

احساسات هم اونی هست که ما حس می کنیم و اگه کنترلش دست خودمون باشه، زندگیمون خیلی عالی تر میشه.

پس فقط باید بفهمیم که باید چیکار کنیم.

کاش بفهمیم.

کاش درک کنیم.

یه لحظه، فقط یه لحظه یه شاخه پیدا کنیم و خودمون رو از جریان شدید رودخونه بکشیم به یه کناری، جلومون رو نگاه کنیم.

شاید راه بهتری وجود داشته باشه که متوجهش نشده بودیم.

پس کافیه یه لحظه خودمون رو از جوش و خروش زندگی جدا کنیم، راه درست رو انتخاب کنیم، راه خودمون رو انتخاب کنیم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد