13.تکرار روزهام...

+می دونی، فک می کنم شکستن قلب واقعیه

حسش می کنم، شاید نشکسته باشه ولی دردشو حس می کنم...

می فهمم دردشو، از قبلم شروع میشه میره به سمت نوک انگشتای دست چپم.

نمی دونم، خوبه بده ولی یه چیزو می دونم،

خواستن می تونه نتونستن هم باشه.


+چقدر بخوام، چقدر دنبالش برم، چقدر تلاش کنم، 

چقدر وقت بزارم، چقدر مواظب باشم، چقدر امید داشته باشم، چقدر اذیت بشم، چقدر قلبم سوراخ بشه، چقدر درد بکشم،

چقدر چقدر چقدر، ولی نرسم؟

بریدم، بسه، به خدا بسمه

خسته شدم

نمی خوام هیچ کدومو نمی خوام

لعنت به همتون

همتون برید گم شید

لعنت به من که دنبال کسایی مثل شما بودم، وقتی که می ذاشتم برا شماها

از تک تک لحظه هایی که گذاشتم برا یه عوضیایی مثل شما نمی گذرم، از هیچ کدومش نمی گذرم 

لعنت به شما که هر دفعه همتون آخرش یه نتیجه دارید برام، جمع شدن اشک تو چشمام...


+هی آنه، تکرار غریبانه ی روزهایت چگونه گذشت؟

...