39.

+دوست دارم بنویسم از دیگران، که به نظرم بهتره انتظارمون رو ازشون معقول تر کنیم


دارم میبینم پسره زیدش نبود بهانه پیدا میکرد پیام میداد و میگفت حوصلش سر رفته و فیلم میخواست و اینا

بعد که زیدش اومد کمتر شد حرف زدن و ایناش

نمی دونم، ولی آدما دسته بندی می کنن دیگران رو. هر کی یه اولویتی داره براشون


+کلا دوست دارم بنویسم ولی ذهنم قروقاطیه

ذهنم نمیشکه

همین که دست به تایپ! میشم یه عالمه فکر میاد تو ذهنم و نمی دونم از کجا و کدوم شروع کنم به نوشتن.


+آدم منعطفی شدم، خیییلی زیاد، نسبت به قبل، سال قبل، و شاید اینقدر منعطف نبودم تو ذهنم.

کم کم بیشتر سعی می کنم افراد رو بپذیرم و باهاشون تعامل داشته باشم

تو شرایط مختلف خودمو کنترل کنم و حتی اگه شرایط خیلی بد شد بتونم خودمو هندل کنم.


+هروقت دلشوره گرفتم، غرق نشم توش. 

یه لحظه واستم و فکر کنم به اتفاقات یا دغدغه هایی که دارم.

ببینم چی داره اذیتم می کنه، زجرم میده. چی در اصل فکرمو مشغول کرده.

نمی خوام دوست ندارم که مثل قبل همیشه حال بدم رو همیشه با خودم داشته باشم.


+امیدوارم حال دلتون خوب باشه و بتونید هدفاتون رو تعیین کنین.

همین طور الکی دور خودمون نچرخیم...