85. حرف حرف و حرف

+جای یه زخم رو بخارونی همیشه زخم می مونه هیچوقت خوب نمیشه

حداقل اگه بزاری خوب شه، فقط جاش میمونه. درسته مثل قبلش نمیشه.


+دوست دارم متن های طولانی بنویسم.

اعصابم خورد شده. ازینکه دوست داشته نمیشم و دربه در دنبال اینم که نظر یکیو به خودم جلب کنم. تا این حس بد رو یه خرده از خودم دور کنم.

از یه طرف دیگه راه درست رو هم انتخاب نکردم! چون تو اینستا دنبالشم! چون خودمو محدود کردم به ریپلای کردن و لایک کردن و استوری کردن تو اینستا. که می دونم 1 در میلیونه اتفاقی بیوفته و حتی اینکه اتفاقی هم بیوفته معلوم نیست با چه شخصی، چه شخصیتی روبرو میشی. که ممکنه بعدا هزاران بار به خودت لعنت بفرستی.

+نمی دونم چی می خوام چی نمیخوام، نمی دونم!

به هر کی یه خرده نزدیک میشم و سریع میرم با یکی دیگه!

اصلا نمی دونم دارم چیکار می کنم.

وقتم رو دارم تلف می کنم بدون اینکه نتیجه ای داشته.

نمی دونم اصلا باید دنبال کی برم. اصلا معیاری دارم؟


+تقریبا هر کی رو می بینم اگه نظر ظاهری اوکی باشه جذبش میشم! خب می دونم نباید رفت دنبال هر کی.

از طرفی هم می بینم و می دونم که پسرا بین خودشون در مورد دخترا و ظاهر و اخلاقشون صحبت می کنن و یه چیز عادیه، ولی من فک کنم زیاد از حد گیر کردم و دنبال این و اونم و وقت میزارم تا پیداشون کنم، همین! بدون اینکه بخوام کاری کنم. ذهنم یه مدت درگیره یکیه بعدش درگیر یکی دیگه، شاید همزمان چند نفر! 

رو یکی جدی میشم یه دفعه نظرم ازش برمیگرده و میره سمت یکی دیگه، باز دوباره برمیگرده و همین لوپ ادامه پیدا می کنه!

هم دوست دارم با یکی باشم هم با چند نفر هم هیچکس!

چندین نفر کراش دارم که اصن نمی دونم چیکار کنم در موردشون!

از یه طرفم نمی خوام مثل سال قبل خودمو سبک کنم. برم و پیشنهاد بدم.


+اعصابم خرده دوستان، خرررد.

+کاش بتونم و بخوام تا از یکی خوشم بیاد و فقط از اون فرد. نه کس دیگه ای همزمان. و بخوام که بدستش بیارم، مسخره بازی هم درنیارم.


+یه چیز دیگه هم که هست فک می کنم زیادی تو مسایلی که اطرافم هست غرق شدم یه مدتی و اصلا آینده نگری و برنامه ریزی بلند مدت ندارم. ایده سرمایه گذاری، اینکه تلاش کنم تا یه کسب و کار راه بندازم برا خودم، به فکر درآمد و پلن درآمدی باشم. چطوری میخوام پول دربیارم و این حرفا.

درسته که الان پول درمیارم و راضیم و کفاف خودمو میده، ولی می دونم که اصلا و ابدا نمی تونه تکیه گاهی مطمئن باشه چون مقدارش کمه، از یه طرفیم باید چشم انتظار دست اینو اون باشم. همین طور که الان هستم و هنوزم که هنوزه پولم رو ندادن.

انگار از پول زیاد می ترسم، جنبه ش رو ندارم. باید رو این قضیه هم کار کنم.


+حس می کنم چالش های زندگیم کم شدن. کمتر به خودم مشغولم و کمتر در مورد خودم و شناخت خودم فکر می کنم. همش به فکر بیرونم، به فکر یکی دیگه.

تو خودم نیستم یه مدته!


+چرا دوست داریم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد