+یهو رفتم یه وبلاگی که قبلنا میخوندم رو دیدم
آخرین مطالبش برا 5 ساااال پیش بود. 5 سال!
حقیقتا جا خوردم که اینقدر زمان داره زود میگذره و من اصن حواسم نیست و تو روزمرگی گم شدم...
++یاد نویسنده اون وبلاگ هم افتادم. چقد رنج و عذاب داشت میکشید. کاش اون موقع مثل الانم بودم و میتونستم کمکی کنم بهش
ولی اون موقع جوانی خام بودم.
+++این خونه ایم که اومدم دقیقا 5 سال پیش بود. فاااک واقعا. 5 ساله من اینجام.
2 سالم تو یه خونه دیگه بودم.
من 7 ساله دارم تنها زندگی میکنم. فاک مجدد.
دیگه پیش من از تنهایی کسی نباید حرف بزنه. همیشه خودم بودم، تو همه مشکلات و خوشحالیا...