لامپ!

 رفتم از این لامپ رنگیا گرفتم روشن کردم عجب‌چیزی شده!!! نور‌آبی و نارنجی.

اصلا یه فضای رمانتیک خفن طور شده که نگو!


نگاه می کردم نوشته بود نور آبی برا تمرکز و جلوگیری از خواب آلودگی خیلی خوبه. که البته شبا باعث بی خوابی میشه.

البته نمی دونم این آبی همون آبیه محسوب میشه یا نه.

باز نورون آینه ای!

این تفسیر خوابو نمی دونم کی انداخت تو ذهنم؟؟؟ بزار فکر کنم، نمی دونم!

ولی خب چند روز پیش تو خواب حس کردم که تلگرام 21 فروردین فیلتر میشه!!!!!!

فیلتر شد چی میدین بهم؟

نخیر، این آمارگیر نمی دونم چرا اضافه نمیشه به قالب.

اصلا نمی دونم چرا خودبه خود پرید، دیگه هم نمیاد.

کسی می دونه از چی می تونه باشه؟

خب فعلا صاحب یه اینترنت مفت شدم

چش نزنین ولی!

اوف این قالب چقدر خوبه

البته قالب وبلاگ هفت دقیقه رو دیدم و سریع رفتم پیداش کردم!

نمی شناسمت ولی ممنون

انگار‌ نه انگار درس داریما!!

منم کم نیاوردم، نشستم هر چی‌ فوتبال نشون داد نیگا کردم

قهرمانی پرسپولیس هم مبارک!!!

چشتون در اومد اس.تق.لالیا؟؟ 

قهرمانی رو دبل نکرده بودیم که کردیم. ایشالا هتریک قهرمانی!!

منچستر سیتی و یونایتد رو تا نیمه اول دیدم، که دوتا خورد یونایتد.

یه دفعه آخر بازی دیدم سه، دو جلوعه یونایتد. برگای آدم میریزه خب.

تناقض

تو یه کتابه نوشته بود وارد رابطه شدن با کسی وقتی‌ درسته که

سرشار از عشق شده باشید، و بخواهید اون رو با یکی دیگه سهیم بشید.

از طرفیم نوشته بود نباید برای پر کردن تنهایی و التیام روحی خودتون و از بین بردن بی هدفی، وارد رابطه بشید.


خوب من الان به هر دوشون دچارم، هم آمادم، هم آماده نیستم.

و تناقض هم همیشه اذیت می کنه آدمو....



من از سال پیش تا الان

هربار که بیشتر از اینا می نویسم، انگار بیشتر خودمو میشناسم.

همی موقع ها سال پیش، تو افکارم خودم غرق می شدم، نمی تونستم بیانشون کنم.

برا خودم فکر و خیال می کردم. اذیت می شدم. توی خودم می ریختم.

حرف زدن با دختر؟؟ اصلا. مگه می تونستم. توانشو نداشتم.

حتی پشت نت. 

با همین افکار شبا می‌خوابیدم، صبح ها بلند می شدم، بدون اینکه به کسی بتونم از خودم، چیزایی که باهاش درگیرم حرف بزنم.

درگیر بودم با خودم. 

اولین بار هم که اومدم اینجا، باز استرس می گرفتم چیزی بگم.

خیلی روراست بخوام بگم، اومدم اینجا تا حداقل این ترس، این استرس لعنتیم بریزه. دو کلمه پشت نت حتی بتونم صحبت کنم با همونا! 

خدا رو شکر دوستا یا شاید بگم دوست خیلی فهیمی پیدا کردم، همون اولا، که خیلی جلوتر از سنشه. چندبار هم بهش گفتم که جلوتره. از خیلی جهات.

امیدوارم خوشبخت بشی، که میشی. 

دیگه تو خوشبخت نشی هیچی دیگه، برو بکش خودتو




حس خوب!

توصیه دوستمون مبنی بر نوشتن مساوی است با تخلیه شدن راستی راستی جواب میده ها!

واو، مغزم باز شد بعد نوشتن اون پست. خیلی جالبه!

البته خود دوستمون تاثیر غیرقابل انکاری داشتن. اینم بگم.

یه جایزه داری می تونی درخواست کنی. بگو چی میخوای:) 

یه چی بگو که قابل تهیه باشه از پشت نت :)))) 


 



خخخخخخ 

خیلی چرت عاشقانه می نویسم، مگه نه؟؟ :)))

من منتظر موردم، اون وقته که یه جور عاشقانه طور‌می‌نویسم میخکوب بشید و  بشینید زار زار به خاطر عشق نداشتتون گریه کنید. 

حالا واستید.

هوای دو نفره!

ولی این هوا، هوای دو نفرست!

بابا نخواستم نیمه گمشده. نیمه گمشده من خودش نیمه گمشده یکی دیگست!!

الان کجایی عزیز دل من؟؟ پاشو بیا بریم قدم بزنیم. 

به قول افشین، لیسانس میسانسو بیخیال، بیا  پاشو بریم زیر این بارون، زیر این ابرا، دست همو بگیریم.

منو می بینی، هر دفعه از کنار این پارکا رد میشم، مخصوصا پارک لاله، تو دلم خالی میشه.خب زید دارید چرا می زنید خو لامصبا؟


چرندیات: بیوفتم رو غلتک، یه زیدم پیدا کنم، خیلیا رو زخمی می کنم، فقط نیگا کنید. میشم خار‌میرم تو چشمشون پدرشونو در میارم.

این آمارگیر سمت چپ چرا‌ پرید یه دفعه :|

محبت

محبت، چیزیه که الان می خوام.

از ته دلم میخوام.

محبت میخوام تا این گرفتگی دلم باز شه.

این سنگینی رو دلم کم شه.

امیدوار شم. 

هوا بارونیه.

آینده، سیاهه.

ترسی تو وجودمه، ترس از آینده.

انگار‌ که خودم برا خودم شرط گذاشتم. انگار یکی ازدرونم بهم میگه:

 تا محبت نگیری، تا همون احساس خوب رو حس نکنی، باهات راه نمیام. دست و پاتو می بندم، نمیزارم راه بری، افسردت می کنم، به خاک سیاه مینشونمت. بی هدفت می کنم، نمی زارم حتی یه لحظه از زندگی لذت ببری. مختو تعطیل می کنم، یه کاری می کنم همیشه استرس بکشی. حتی خدا رو هم ازت می گیرم...

همینه که هست. محکوم به شکستی.


بیا، حالا باید گدایی محبت هم برا این بکنیم.

باز هم تکرار مکررات...

فکر می‌کردم بعضی چیزا برگشت پذیرن.

ولی انگار‌ این چیزی که توش هستم غیرقابل برگشته.

این انگار همیشه با منه.

هر چی بیشتر سعی کنم ازش دور شم با شدن بیشتری درگیرش میشم.

کاش میشد بعضی وقتا، بعضی اشتباها رو نکرد.

برنامه 01/17

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.